loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

باران های هفت تپه: خاطرات نادر بذری

ناشر سوره مهر

گردآورنده کتاب حسن شیردل

مصاحبه گر حسین شیردل

سال نشر : 1389

تعداد صفحات : 280

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 26882 10003022
9,000 8,600 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

«باران های هفت تپه» به حق اثر زیبا و شاعرانه ای است که به روشنی بلوغ روحی راوی، نادر بذری، را در خودش بازتاب می دهد. مخاطب با خواندن این کتاب گویی خودش را در کنار بذری و در جبهه های جنگ تحمیلی می بیند و از نزدیک حضور موثر او را در جریان عملیات های مختلف دفاع مقدس رویت کرده و سرانجام همراه او به اسارت در می آید. شرایط زندگی بذری در اردوگاه های رژیم بعث عراق را هم با تمام وجود احساس می کند.بی گمان این ویژگی مرهون گزارش موثر مولفان کتاب است که توانسته اند بدون دخل و تصرف در متن خاطرات مستند بذری آن را با نثری دلنشین و اثرگذار به مخاطبان انتقال دهند. این کتاب در حقیقت توصیف سال های حضور یک رزمنده دلاور در میدان وقایع پرفراز و نشیب آتش و خوف است.

«باران های هفت تپه» با توصیف های واقعی و ظریف از ایام پرتلاطم و شورانگیز دفاع مقدس، فضای مناسبی برای دریافت عشق و دلدادگی رزمندگان و جانبازان جنگ تحمیلی فراهم می کند. حسن و حسین شیردل از خاطرات، شوخی ها، خنده ها و از فضا و حال و هوای رزمندگان و نیز نادر بذری در جنگ می گویند و از مناجات ها، وصیت نامه نوشتن ها و دعاهایشان و همچنین از شهادت هم رزمان و دو برادر عزیزش ناصر و جعفر نوشته اند. بذری در این کتاب صحنه هایی را به یاد می آورد و بازگو می کند که حقیقتا خواندن آنها دل هر خواننده ای را به درد می آورد. راوی بی هیچ پنهان کاری و ترسی از بی تجربگی های اوایل حضورش در عملیات جنگی و در انجام کنش هایی مثل تیراندازی، خیز رفتن و ...می گوید و شرح می دهد که چگونه طی دو ماه و نیم اصول نظامی را که در واقع نظیر دوران آموزشی سربازان بود، به سرعت یاد گرفت و تجربیات موثر بچه های جبهه و جنگ را به کار بست. این رزمنده دفاع مقدس در توصیف فراق و شهید شدن برادرانش چنان شاعرانه و تمثیل وار کلمات را کنار هم قرار می دهد که مخاطب احساس می کند در حال خواندن شعری والا است و به هیچ وجه حس نمی کند که این کلمات ملتهب صرفا بیان صادقانه ای از مصائب یک رزمنده و شرح گوشه ای از دردمندی های بی پایان روح تابناک اوست.

عملیات تمام شد و تا آمدیم عقب هیچ کدام از بچه ها دل و دماغ درست و حسابی نداشتند.خاکی و داغان. بچه ها مثل پرهای پرنده از تن گردان جدا شده بودند. چادرهای ما خلوت شده بودند. از هر چادر حداقل دو، سه نفر شهید شده بودند.گاهی هم می شد چادری را پیدا کرد که اصلا کسی در آن نباشد. بچه ها را آن جلو جا گذاشته بودیم. بالاخره جعفر و ناصر را دیدم. سه تا برادر کنار هم ایستاده بودیم. نگاهی به ناصرکردم. حتی لبخندی به لبم نیامد.
صفحه183
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
بازدیدهای اخیر شما