loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

تو عزیزی، عزیز خواهی ماند

ناشر نهم دی

گردآورنده کتاب علی جعفری

سال نشر : 1392

تعداد صفحات : 95

هم اکنون غیرقابل سفارش!

معرفی کتاب

«تو عزیزی عزیز خواهی ماند» کتابیست که چندی پیش به همت چند تن از شاگردان آیت الله خوشوقت خاصه حجت الاسلام علی جعفری سامان پیدا کرداین کتاب مجموعه ای از 39 شعر است که شاعران سرشناسی همچون میلاد عرفان چور، زکریا اخلاقی، قاسم صرافان و... در رثای ان عالم ربانی سروده اند. مقدمه ای مختصر هم که به شرح جایگاه آیت الله خوشوقت و وجوه مختلف شخصیت ممتاز وی و با عنوان «فقیهی در تراز آخرالزمان» نگاشته شده است در ابتدای کتاب قرار دارد. متن پیام رهبر انقلاب هم بخش دیگری از این کتاب 96 صفحه ایست. همچنین زندگینامه حضرت آیت الله خوشوقت در کنار تصاویری از ایشان زینت بخش این کتاب است.

در بخش زندگینامه وی، مکتب اخلاقی آن استاد اخلاق که سالها در مسجد امام حسن(ع) شاگردان بسیاری داشت مورد کنکاش قرار گرفته است.

این کتاب را می توان فتح باب مبارکی در جمع آوری و انتشار اشعاری با محوریت علمای ربانی دانست.

در ادامه چند شعر از اشعار گردآوری شده در کتاب را می خوانید و البته پیش از آن حتماً فاتحه ای نثار روح بلند و ملکوتی آن عالم ربانی کنید.

نفس پاک و نوبهاری تو، آسمان آسمان کرامت داشت

ابرها زیر بالشت بودند، چشمهایت به گریه عادت داشت

درس تو ای معلم اخلاق! به همه حس بندگی می داد

و نماز جماعتت یک عمر، حس و حالی شبیه «بهجت» داشت

باز کن باب آشنایی را، عقده اینهمه جدایی را

خاطرات «طباطبایی» را، که به تو اینهمه عنایت داشت

صاحب رازهای پنهانی! راوی نکته های عرفانی!

از دعای تو نور می بارید، دست تو عطر استجابت داشت

بنده بودی و بندگی کردی، ساده ی ساده زندگی کردی

با نفس های پاک و طاهر تو شهر ما اینهمه طراوت داشت

تو عزیزی «عزیز» خواهی ماند، با ستم در ستیز خواهی ماند

مثل تو باید از خدا ترسید، مثل تو باید استقامت داشت

احمد علوی

هر شب او از سفره اسرار برخوردارتر

عده ای بیدار، جمعی خواب جمعی خوابتر

سقف دنیا زیر باران نگاه خیس او

چکه چکه می شد از دیروز بی مقدارتر

تیرهای وسوسه درمانده از پیکار او

او ز شیطان منزجر شیطان از او بیزارتر

روشن از رد قدمهایش صراط المستقیم

راه می شد در پس هر گام او هموارتر

رشته تسبیحی از تسبیح گویان دور او

محفلش از معبد لاهوتیان پربارتر

حلقه مستان در این محفل تماشایی تر است

هرچه در این جلقه انسان مست تر، هوشیارتر

حج آخر! حج آخر! آه از طوف وداع!

کاش می شد دورها تکرارتر... تکرارتر...

بی تو در قحطی جهان طاقت نمی آرد «عزیز»!

شب به شب چشمان دنیا از فراغت تارتر

مرگ در گوش زمین می گفت وقت رفتنت

من نبودم هیچگاه از این زمان ناچارتر

انسیه سادات هاشمی

مرد روحانی سفر رفته!

شیخناالعشق، مرد وارسته!

دل به دریای کبریایی زد

آن «عزیز» به اوج پیوسته

او نسیم بهاری تهران

یا نه یک مرد آسمان در دست

گوهر تابناک، شاید هم

دُرِّ مکنون، جناب «خوشوقت» است

وعظ پنجاه ساله بر منبر

با کتاب و حدیث و شور سخن

چه کسی گفته است، اغراق است!

شاهدم «مسجد امام حسن(ع)»

گِرد او عاشقان خطِّ امام

دل به او داده ها، ولایی ها

عاشق همسفر شدن با او

مکه ای ها و کبلایی ها

جمعشان جمع راست پیماها

پیروان ولی امر همه

هرچه سیدعلی بگویدشان

هرچه باشد، اگرچه یک کلمه!

مسجدش جایگاه سیر و سلوک

صحبت از کشف ها، کرامت ها

ذکر خیر امام با شهدا

یاد علامه ها و بهجت ها

محفل او همیشه در خود داشت

بحث های عمیق و تحقیقی

روضه سوزناک حاج سعید(1)

منبر گرم شیخ صدیقی(2)

حلم و آرامشش عجیب و غریب

سوره انشراح در صدرش

چه به دل می نشست، هر شب و روز

سوره حمد و سوره قدرش

پند و اندرزهای او شیرین

درس اخلاق او چو قند و نبات

محفل بی تکلفش همه ذکر

مجلس «ختم» او همه صلوات

1)سعید حدادیان

2)حجت الاسلام کاظم صدیقی

سید مهدی موسوی

ای آینه روشن آیات بهاران

تفسیر زلال دگر از سوره باران

ای نام تو در دفتر ایام فروزان

چون نقش فروزنده خورشیدنگاران

ای پیر خردمند خداجوی! چه دیدند

از پنجره چشم تو اندیشه مداران

چونیم در امواج فراق تو؟ چه گوییم

زین غم، به تماشاگر دریا ز کناران

اندوه تو را با که توان یافت که خون است

از داغ فراغت دل اندوه گساران

حتی به تماشای غباری نرسیدیم

زین بادیه آن گونه گذشتند سواران

ای روح مقدس! که درآیینه نگنجی

وصف تو چه پرسیم از این آینه داران

باغ کلمات از غمت افسرده و این شعر

برگی است خزان دیده و حرفی ز هزاران

جلال محمدی

آری به شوق دیدنش احرام بسته ای

در عمره ای و از قفس عمر رسته ای

با چشم خیس، همدم خیل فرشتگان

می بینمت مقابل کعبه نشسته ای

دیگر نفس نمی کشد این شهر بعد تو

صاحب نفس! تو هستی این شهر خسته ای

با مسجد امام حسن(ع) گریه می کنیم

دل کنده ای ول دل ما را شکسته ای

شیرازه ی کتاب یقینی و بعد تو

ما مانده ایم و حلقه از هم گسسته ای

سید محمدحسین حسینی

در سکوتش صریحتر می گفت نکته های عمیق عرفان را

با کلام فصیح فلسفی اش شرح می داد بطن قرآن را

بس که سرشار پارسایی بود، سیر چشمش «طباطبایی» بود

به تماشای نور «لم یزلی»، کرد روشن نگاه انسان را

هرچه نهج البلاغه را می خواند، آسمانش گرفته تر می شد

همصدا با غریبی مولا درک می کرد بغض باران را

از خودش دل بریده بود آری، به خدا دل سپرده بود آن مرد

می شد از حس و حال او فهمید شوق تلفیق عشق و ایمان را

به دلش اشتیاق «بیت الله»، به لبش «یا الهنا لبیک»

با طوافش به یاد می آورد حیرت ناب اهل عرفان را

حج آخر طریقت راز است، حج آخر شکوه پرواز است

رفت با کوچ خود شروع کند، ماجراهای رو به پایان را

حسن خسروی وفا

1

ای پیر که عشق حق جوان کرد تو را

سر حلقه خیل عارفان کرد تو را

وقت تو در آن طواف خوش بود که دوست

در خانه خویش میهمان کرد تو را

2

تو آینه ای نظاره ها با تو خوش است

در بزم شهود اشاره ها با تو خوش است

ای ماه تمام نیمه شبهای سلوک

وقت همه ستاره ها با تو خوش است

زکریا اخلاقی

عشق را نزد خدایت جستجو کردی فقط

زندگی این وقت خوش را وقف او کردی فقط

ما به ذوق هر نسیمی راه را گم می کنیم

تو ولی عمری به آن درگاه رو کردی فقط

گوشه ای دور از هیاهوی مدام مردمان

با همان پیدای پنهان گفتگو کردی فقط

گرد باطل رفت و تا حق را پذیرایی کند-

خانه دل را دمادم رُفت و رو کردی فقط

در نماز گریه ات، باران فرود آمد به شهر

گاه اگر با اشک چشمانت وضو کردی فقط

گفتنی های شگفتی داشتی از خود ولی

گفتنی های خدا را بازگو کردی فقط

مستجاب الدعوه ای بودی که هنگام دعا

آرزوی انبیا را آرزو کردی فقط

تا مزار مخفی زهرا(س) رسیدی عاقبت

خویش را قربان آن رازِ مگو کردی فقط

مرگ تو عین شهادت بود، در باغ شهود

مرگ، یعنی آن گل خشبو که بو کردی فقط

میلاد عرفان پور

جوشیدی و تکیه بر خداوند زدی

خود را به زلال چشمه پیوند زدی

در مکه صدای زندگی جاری شد

وقتی که به روی مرگ لبخند زدی

*

هر روز قصیده ادب می خواند

همواره دعا به زیر لب می خواند

رفته است ولی بر سر سجاده صبح

خورشید دلش نماز شب می خواند

*

خورشید که ذره ای در آفاقت بود

می آمد و عاشقانه مشتاقت بود

باران که به مهر می شناسند او را

شاگرد کلاس درس اخلاقت بود

*

او سبزترین بهار عرفانی بود

در هر نفسش پیام قرآنی بود

با یاد حسین دل به دریا می زد

آرامش او همیشه طوفانی بود

*

روزی که فروغ ایزدی را می دید

آیینه صبح سرمدی را می دید

ختم صلوات می گرفت آن گل سرخ

وقتی که گل محمدی را می دید

هادی فردوسی
  • زبان کتاب
    فارسی
  • سال نشر
    1392
  • چاپ جاری
    1
  • تاریخ اولین چاپ
    1392
  • شمارگان
    3000
  • نوع جلد
    جلد نرم
  • قطع
    رقعی
  • تعداد صفحات
    95
  • ناشر
  • گردآورنده کتاب
  • وزن
    203
  • تاریخ ثبت اطلاعات
    چهارشنبه 31 تیر 1394
  • شناسه
    29750
  • دسته بندی :
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما