loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

پدرم خنده را به خانه می آورد

ناشر سروش

نویسنده محمد رمضانی

photographer فرشید رفیعی

سال نشر : 1391

تعداد صفحات : 56

چاپ تمام شده ؛ درصورت چاپ مجدد به من اطلاع بده notify me

معرفی کتاب

کتابی که می خوانید قصه نوجوانانی است که زندگی بر آنان تنگ گرفته و به قول نویسنده کتاب، آنها «زندگی را با نگاه های پینه بسته شان به تماشا نشسته اند.

« اوس غلام دق نکرد. اسباب و اثاثیه مغازه را فروخت و آرایشگاه را تبدیل کرد به مغازه زغال فروشی. اوس غلامِ سلمانی شد قره غلام. راس از من خواست بروم توی قصر آرایش کار کنم. گفت اگر بروم مرا جف صدا می کند اما من نرفتم. راس اجازه نمی داد شب ها تو قصر آرایش بخوابم. من هم نمی توانستم توی خیابان ولو شوم. یک تکه زغال برداشتم و مالیدم به دست ها و صورتم. شدم شاگرد زغالی؛ کار که عار نیست... »
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما