رد پای صدا
سال نشر : 1386
تعداد صفحات : 360
معرفی کتاب
حسین اسرافیلی در غزلها و مثنوی های خود که در منقبت پیامبر (ص) و در ستایش ائمه اطهار (ع) سروده، از زبانی فاخر و اوزانی کوتاه و پرتپش سود می برد و مخاطب خود را به جنبش و تحرک وا می دارد. او در این اشعار دینی، به شکل روایی با برش های هنرمندانه، مخاطب را به متن واقعه هدایت می کند و او را از عمق فاجعه آگاه می سازد. اسرافیلی را می توان شاعری عاشورایی نامید. شاعر خاندان پیامبر و مرثیه سرای اهل عصمت و طهارت که در میان شاعران متعهد و معاصر این حوزه جایگاه ارزشمندی دارد. اسرافیلی همۀ سروده هایش را وقف ترویج اندیشه های متعالی و دینی کرده است و در زمینۀ شعر انقلاب و ادبیات دفاع مقدس نیز شاعری پیشگام بوده و در این عرصه ها طی سه دهه، حضوری مؤثر داشته و راهگشا و راهنمای نسل متعهد بعد از خود بوده است. شعر او، در حوزه دفاع مقدس، به تعبیر خودش سنگر به سنگر و پابه پای رزمندگان جنگیده و حضور داشته است.کتاب حاضر شامل گزیده ای از سروده های این شاعر می باشد.
اشارات چشم
شد نوبت رزم بوفضایل / آن ماه لقا، علی شمایل
آمد به ادب، حضور خورشید / تا کسب کند شکوه توحید
تیغش به کمر، سپر، به پشتش / بشکوه، عَلَم، میان مُشتش
لب، تشنه و مشک، روی دوشش / پیغام پذیر، هر دو گوشش
اِستاد به خیمه ی ولایت / تا، او، مگرش کند عنایت
اِذنی به صف نبرد گیرد / از چهره تیغ، گَرد گیرد
در خیمه، امام با برادر / استاده، ولی، غمی برابر
خورشید و قمر، چو شد مقابل / استاد چو بنده، بوفضایل
یعنی که از او، جز این، نشاید / در محضر حق، سکوت باید
آنجا که دو دل، جدا ز هم نیست / بین دو نگه، اشاره، کافیست
کردند سکوت هر دو، اما / چشم و لب شان، پر از سخنها
او، جز سخن خدا، نفرمود / این بار ارادتش بیفزود
او، کرد نگاه آتش افروز / این، گشت تمام شعله و سوز
او، راز خود آشکار می کرد / با تیر نگه، شکار می کرد
این، گشته شکار جلوه ی دوست / یعنی که نگاه دوست نیکوست
او، کرده سکوت، اگر سخن هاست / این، در نگهش که: عشق تنهاست
او، ساقی و این خمار ساقی / تا میکده در کنار ساقی
او، جام ولایش از بلاها / این، چشم و دلش پر از تمنا
او، می کند از نگاه پرهیز / این، تشنه، که: باز هم عطش ریز
او، مانده که این خمار سرمست / چون گیرد جام عشق، بی دست؟!
این، در نگهش که: دست اگر نیست / از غیرت من دو چشم باقیست
او، مست می و سبوی باقی / این دیده به چشم مست ساقی
...
شد نوبت رزم بوفضایل / آن ماه لقا، علی شمایل
آمد به ادب، حضور خورشید / تا کسب کند شکوه توحید
تیغش به کمر، سپر، به پشتش / بشکوه، عَلَم، میان مُشتش
لب، تشنه و مشک، روی دوشش / پیغام پذیر، هر دو گوشش
اِستاد به خیمه ی ولایت / تا، او، مگرش کند عنایت
اِذنی به صف نبرد گیرد / از چهره تیغ، گَرد گیرد
در خیمه، امام با برادر / استاده، ولی، غمی برابر
خورشید و قمر، چو شد مقابل / استاد چو بنده، بوفضایل
یعنی که از او، جز این، نشاید / در محضر حق، سکوت باید
آنجا که دو دل، جدا ز هم نیست / بین دو نگه، اشاره، کافیست
کردند سکوت هر دو، اما / چشم و لب شان، پر از سخنها
او، جز سخن خدا، نفرمود / این بار ارادتش بیفزود
او، کرد نگاه آتش افروز / این، گشت تمام شعله و سوز
او، راز خود آشکار می کرد / با تیر نگه، شکار می کرد
این، گشته شکار جلوه ی دوست / یعنی که نگاه دوست نیکوست
او، کرده سکوت، اگر سخن هاست / این، در نگهش که: عشق تنهاست
او، ساقی و این خمار ساقی / تا میکده در کنار ساقی
او، جام ولایش از بلاها / این، چشم و دلش پر از تمنا
او، می کند از نگاه پرهیز / این، تشنه، که: باز هم عطش ریز
او، مانده که این خمار سرمست / چون گیرد جام عشق، بی دست؟!
این، در نگهش که: دست اگر نیست / از غیرت من دو چشم باقیست
او، مست می و سبوی باقی / این دیده به چشم مست ساقی
...
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1386
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1386
-
شمارگان3000
-
نوع جلدجلد سخت
-
قطعپالتویی
-
تعداد صفحات360
-
ناشر
-
شاعر
-
وزن391
-
تاریخ ثبت اطلاعاتپنجشنبه 3 اردیبهشت 1388
-
شناسه3134
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط