نوئمی 6: قصر یخ
سال نشر : 1400
تعداد صفحات : 100
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 31356
10003022
معرفی کتاب
کتاب قصر یخ اثری است از ژیل تیبو که به ترجمه مهدی ضرغامیان در انتشارات محراب قلم به چاپ رسیده است. کتاب عصر یخ جلد ششم از مجموعه کتاب های نوئمی است.داستان یک دختر کوچولوی دوست داشتنی و بامزه یعنی نوئمی و دوست پیر و مهربانش خانم لومباگو. درد استخوان های مادربزرگ و اخبار هواشناسی خبر از توفانی سخت و شدید می دهد.
برف و تگرگ و باران و یخبندانی که مادربزرگ و نوئمی را توی خانه شان حبس می کند و قوه تخیل دختر کوچک را حسابی به کار می اندازد.
استخوانهای خانم لومباگوی پیر مثل ادارهی هواشناسیاند؛ با نزدیک شدن سرما و توفان بدجوری درد میگیرند. همین که استخوانهایش درد گرفتند، آقایی که در تلویزیون اخبار اوضاع هوا را اعلام میکرد، گفت که بارندگی و یخبندان در راه است. اما او نگفت که نوئمی و مامانبزرگ در خانه حبس میشوند.
جلد ششم نوئمی یادآور خاطرههایی است که از زمانهای دور و نزدیک همهی بچهها و بزرگترها…
به هوا نگاهی کردم. برف و یخ درخت جلوی خانه را پوشانده بود. انگار درختی شیشهای بود. شاخهی بزرگی از درخت نصفه کنده شده و طرف لبهی بام خانه آویزان بود. هربار که باد میآمد، قرنیز لبهی پشتبام را خراش میداد!
.
او به سقف نگاهی انداخت و آهی کشید: «دخترکم، نوئمی جان، گمان می کنم که ما توی خانه مان زندانی شده ایم.»
وقتی این حرف را شنیدم، خیال می کردم که دوتایی مان در یک کشتی در یخ های قطب شمال زندانی هستیم. خرس های قطبی، پنگوئن ها، فک ها، شیرهای دریایی، اسکیموها، کوه های یخی و خیلی خیلی چیزهای دیگر را دیدم.
به چیزهایی ک شنیده بودم، اعتماد و اطمینان نکردم، تکرار کردم که ما زندانی یخ شده ایم… ما توی قصر یخی زندانی شده ایم. و بعد، از مامان بزرگ پرسیدم: «هیچ راه مخفی برای خارج شدن از این جا نیست؟»
مامان بزرگ هیچ جوابی نداد. وقتی او با چنین حالتی جواب نمی داد، به این معنا بود که به چیز دیگری فکر می کرد.
.
او به سقف نگاهی انداخت و آهی کشید: «دخترکم، نوئمی جان، گمان می کنم که ما توی خانه مان زندانی شده ایم.»
وقتی این حرف را شنیدم، خیال می کردم که دوتایی مان در یک کشتی در یخ های قطب شمال زندانی هستیم. خرس های قطبی، پنگوئن ها، فک ها، شیرهای دریایی، اسکیموها، کوه های یخی و خیلی خیلی چیزهای دیگر را دیدم.
به چیزهایی ک شنیده بودم، اعتماد و اطمینان نکردم، تکرار کردم که ما زندانی یخ شده ایم… ما توی قصر یخی زندانی شده ایم. و بعد، از مامان بزرگ پرسیدم: «هیچ راه مخفی برای خارج شدن از این جا نیست؟»
مامان بزرگ هیچ جوابی نداد. وقتی او با چنین حالتی جواب نمی داد، به این معنا بود که به چیز دیگری فکر می کرد.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1400
-
چاپ جاری2
-
تاریخ اولین چاپ1397
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات100
-
ناشر
-
نویسنده
-
مترجم
-
ویراستار
-
تصویرگر
-
وزن150
-
تاریخ ثبت اطلاعاتچهارشنبه 28 مرداد 1394
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتیکشنبه 15 بهمن 1402
-
شناسه31356
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط