loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

نیمه ی پنهان ماه 13: قجاوند به روایت همسر شهید

ناشر روایت فتح

نویسنده نجمه کتابچی

ویراستار زاهد ویسی

با همکاری نفیسه ثبات | مرجان فولادوند

سال نشر : 1389

تعداد صفحات : 99

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 3250 10003022
14,000 12,600 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

جلد سیزدهم مجموعه ی نیمه ی پنهان ماه، از خاطرات شهید قجاوند به روایت همسر ایشان سخن می گوید. از تواضع و فروتنی شهید که همسرش بعد از گذشت پنج سال زندگی مشترک، هنوز نمی دانست که او رزمنده است یا فرمانده. خاطرات راوی از قجاوندی می گوید که لباس های جنگی و بمب شیمیایی را خوب می شناخت و با گریه های همسر و فرزندانش و ماسک و عفونت ریه هایش به خوبی آشنا بود.

این کتاب شامل خاطرات رقیه قُجاوند، همسر شهید اصغر قُجاوند از دوران زندگی با شهید و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است.در بخشی از خاطرات رقیه قُجاوند آمده است: عید سال شصت ودو، همان سالی بود که استخاره شب عید به نام اصغر، خوب آمد. همه فامیل جمع می شدندخانه پدرم، او وضو می گرفت و یکی یکی از بزرگ به کوچک، به اسم قرآن باز می کرد. هرکس اول استخاره اش خوب می آمد، صبح بلند می شد و در اصلی خانه و بعد هم بقیه درهای خانه را باز می کرد.

شهید اصغر قُجاوند، سال 1336 در روستای بتلیجه از توابع شهرستان فریدن استان اصفهان متولد شد.

وی در عملیات هایی مانند؛ فتح المبین ، بیت المقدس و رمضان حضور داشت و در عملیات های خیبر، بدر ، والفجر مقدماتی و الفجر 1، 2، 3، 4، 7 و9 و کربلای 1، 4 و 5 به عنوان یکی از مسوولین اطلاعات و طراحی عملیات شرکت کرد.

او سال 1366 و در عملیات والفجر 10 بر اثر بمباران شیمیایی هواپیماهای رژیم بعثی عراق در منطقه نوسود، با گاز غلیظ خردل به شهادت رسید.

قابل توجه که این کتاب در جشنواره شهید غنی پور بعد کتاب دا قرار گرفت و برنده جایزه دوم شد.

عید سال شصت ودو، همان سالی بود که استخاره شب عید به نام اصغر، خوب آمد. همه فامیل جمع می شدندخانه پدرم، او وضو می گرفت و یکی یکی از بزرگ به کوچک، به اسم قرآن باز می کرد. هرکس اول استخاره اش خوب می آمد، صبح بلند می شد و دراصلی خانه و بعد هم بقیه درهای خانه را باز می کرد. سنت قدیمی بود. اگر آن سال کشاورزی و دامداری رونق می گرفت، می گفتند: فلانی دستش خوب بود، برای ما اومد داشت. اصغر هم درباره این آداب و رسوم می گفت: هرکسی برای خودش اعتقاداتی دارد. این ها هم تا الآن با این رسوم زندگی کردند.
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
بازدیدهای اخیر شما