راحت بخوانید 5: جوجه ی با استعداد
سلام کلاس اولی ها
سال نشر : 1388
تعداد صفحات : 24
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 36082
10003022
معرفی کتاب
این مجموعه برای کلاس اولی ها به عنوان تقویت روانخوانی می تواند مورد استفاده قرار گیرد ولی چون محتوای داستانها همه گروه های سنی را در بر می گیرد، کودکان و نوجوانان می توانند از آنها بهره ببرند.موضوع اصلی : خودآگاهی و شناخت استعدادهای منحصر به فرد هر شخص - کشف استعداد های هر موجود
هدف : شناخت و درک اینکه هر کسی استعداد و توانایی خاص خودش را دارد و نباید با دیگران خودش را مقایسه کند
شرح محتوی : داستان جوجه ای است که مادرش دوست دارد مثل جوجه های پرندگان دیگر باشد. آواز بخواند، پرواز کند و در آب شنا کند امّا جوجۀ یک مرغ نمی تواند این کارها را انجام دهد و زمانی که می خواهد پرواز کند درون رودخانه می افتد و مثل یک سیب در آب فرو می رود و...
نوک طلا که توی آب افتاده بود برای این که خودش را روی آب نگه دارد شروع کرد به دست و پا زدن. پرهایش خیس و سنگین شده بود وهر لحظه بیشتر و بیشتر به زیر آب فرو می رفت. پاهای کوچکش را مثل جوجه مرغابی ها این طرف و آن طرف فشار می داد امّا نمی توانست خودش را روی آب نگه دارد. بال بال می زد و جیک جیک می کرد.
مادرش که نوک طلا را در حال غرق شدن می دید شروع کرد با بالا و پایین پریدن. صدای قُدقُدایش آن قدر بلند بود که خیلی زود ننه ملک وعمو حسن متوجّه شدند و خودشان را به برکه رساندند. عمو حسن خیلی زود روی پل رفت و به کمک یک شاخه ی بلند، هر طوری بود نوک طلا را از آب بیرون کشید.
تمام بدن نوک طلا خیس شده بود. آب زیادی خورده بود. بی حال و خسته، درحالی که از شدّت ترس نفسش بند آمده بود، توی دست های عمو حسن دراز کشیده بود و با چشم های نیمه باز اطرافش را نگاه می کرد. مادرش را می دید که ناراحت ونگران، قـُدقـُدا می کند و به دنبال عمو حسن می آید...
مادرش که نوک طلا را در حال غرق شدن می دید شروع کرد با بالا و پایین پریدن. صدای قُدقُدایش آن قدر بلند بود که خیلی زود ننه ملک وعمو حسن متوجّه شدند و خودشان را به برکه رساندند. عمو حسن خیلی زود روی پل رفت و به کمک یک شاخه ی بلند، هر طوری بود نوک طلا را از آب بیرون کشید.
تمام بدن نوک طلا خیس شده بود. آب زیادی خورده بود. بی حال و خسته، درحالی که از شدّت ترس نفسش بند آمده بود، توی دست های عمو حسن دراز کشیده بود و با چشم های نیمه باز اطرافش را نگاه می کرد. مادرش را می دید که ناراحت ونگران، قـُدقـُدا می کند و به دنبال عمو حسن می آید...
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1388
-
چاپ جاری2
-
تاریخ اولین چاپ1388
-
شمارگان5000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعخشتی
-
تعداد صفحات24
-
ناشر
-
نویسنده
-
تصویرگر
-
وزن90
-
تاریخ ثبت اطلاعاتچهارشنبه 27 آبان 1394
-
شناسه36082
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط