ابر می بارید و باران نه!
سال نشر : 1390
تعداد صفحات : 176
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 36099
10003022
معرفی کتاب
«صادق» و همسرش «سحر» و فرزندشان «شبنم» در خواب بودند. صادق در خواب می دید که «باران می بارد و همه خوابند، اما او با بیدار شدن و پوشیدن لباس به خیابان می رود. مسافرکشی او را سوار می کند، اما بر سر سردی هوا و بارش باران، با هم بحث می کنند و صادق پیاده می شود. بعد از آن صورتش را به سمت آسمان می برد و چند قطره باران چهره اش را می پوشاند. کم کم هوا روشن می شود و او با خرید نان سنگک به خانه برمی گردد». اما صادق هنوز خواب است. همسرش بالای سر او می رود، او را صدا می زند، اما دیگر هیچ صدایی از صادق به گوش نمی رسد. روز تشییع پیکر او، هوا ابری بود، اما باران نمی آمد. داستان حاضر تحت عنون «ابر می بارید و باران نه» یکی از پنج داستان کوتاه مجموعه حاضر است. عناوین دیگر داستان ها بدین قرار است: حرف های سبز؛ چهار نخل؛ میز گرد؛ و تابلو شهادت.-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1390
-
چاپ جاری2
-
تاریخ اولین چاپ1387
-
شمارگان2200
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات176
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن230
-
تاریخ ثبت اطلاعاتچهارشنبه 27 آبان 1394
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتیکشنبه 9 خرداد 1400
-
شناسه36099
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط