صفای چشمه مهتاب: گزیده شعر رهی معیری
صد سال شعر فارسی 7
سال نشر : 1389
تعداد صفحات : 134
معرفی کتاب
مقدمه ، غزل ها ، مثنوی ها ، قطعه ها ، قصیده ها ، اشعار طنزآمیز ، رباعی ها ، تک بیت های برگزیده ، ترانه ها و تصنیف و همچنین واژه نامه ، بخش های مخلتف کتاب صفای چشمه مهتاب را تشکیل می دهد . محمد حسن ( بیوک ) متخلص به رهی ( 1347- 1288 ) در دهم اردیبهشت 1288 شمسی در تهران بدنیا می آید . پدرش محمدحسن خان معیری ( موید خلوت ) نوه دوستعلی خان نظام الدوله ( معیر الممالک ) و از عموزادگان فروغی بسطامی ،غزل سرای نامدار بود .نویسندگان کتاب حاضر، « سایه عمر » را اثری می دانند که در زمان زندگی رهی معیری از او انتشار یافته است و یکی از منقح ترین و گزیده ترین مجموعه های شعر در روزگار کنونی دراسالیب پیشینیان و در عوالم سنتی است . این اثر دارای صد و چند غزل و نه مثنوی و تعدادی قطعه و رباعی و ... است . در ادامه مطالب مقدمه کتاب صفای چشمه مهتاب تصنیف « شد خزان گلشن آشنایی » بعنوان معروف ترین تصنیف رهی معرفی می شود که بیش از هفت دهه از عمر این اثر می گذرد اما همچنان شنوندگان خود را دارد .
رهی معیری با آهنگسازان بزرگ زمانه خود همچون زنده یادان حسن یاحقی و روح اله خالقی و مهدی خالدی و حبیب الله بدیعی و مرتضی محجوبی و علی تجویدی همکاری داشته است تا آنجا که آهنگ های جاودانه این استادان را بدون کلام رهی معیری نمی توان تصور کرد . آهنگسار محبوب رهی شادروان استاد مرتضی محجوبی است . رهی بعدها با ساز و ملودی های مرتضی محجوبی و صدای درخشان استاد شادروان غلامحسین بنان آثاری خلق می کند که در تاریخ موسیقی و تصنیف تکرار ناشدنی است « کاروان » یکی از کارهای حاصل این همکاری است .
شد خزان گلشن آشنایی
بازم آتش به جان زد جدایی
در غزل « زندان خاک » از رهی معیری می خوانیم که :
با دل روشن در این ظلمت سرا افتاده ام
نور مهتابم که در این ویرانه افتاده ام
سایه پرورد بهشتم ، از چه گشتم صید خاک ؟
تیره بختی بین ، کجا بودم کجا افتاده ام
جای در بستان سرای عشق می باید مرا
عندلیبم ، از چه در ماتم سرا افتاده ام؟
تا کجا راحت پذیرم یا کجا یابم قرار
برگ خشکم ، در کف باد صبا افتاده ام
بر من ای صاحبدلان رحمی ! که از غم های عشق
تا جدا افتاده ام ، از دل جدا افتاده ام
لب فرو بستم رهی ! بی روی « گلچین » و « امیر »
در فراق همنوایان ، از نوا افتاده ام
با دل روشن در این ظلمت سرا افتاده ام
نور مهتابم که در این ویرانه افتاده ام
سایه پرورد بهشتم ، از چه گشتم صید خاک ؟
تیره بختی بین ، کجا بودم کجا افتاده ام
جای در بستان سرای عشق می باید مرا
عندلیبم ، از چه در ماتم سرا افتاده ام؟
تا کجا راحت پذیرم یا کجا یابم قرار
برگ خشکم ، در کف باد صبا افتاده ام
بر من ای صاحبدلان رحمی ! که از غم های عشق
تا جدا افتاده ام ، از دل جدا افتاده ام
لب فرو بستم رهی ! بی روی « گلچین » و « امیر »
در فراق همنوایان ، از نوا افتاده ام
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1389
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1389
-
شمارگان3000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات134
-
ناشر
-
گردآورنده کتاب
-
وزن150
-
تاریخ ثبت اطلاعاتجمعه 11 دی 1394
-
شناسه38344
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط