در هوای آزادی: گزیده شعر محمد فرخی یزدی
صد سال شعر فارسی - 11
5 (1)
سال نشر : 1389
تعداد صفحات : 120
معرفی کتاب
محمد فرخی یزدی در سال 1302 قمری برابر با 1264 شمسی در خانه محمدابراهیم سمسار یزدی متولد شد.او در خانواده ای زحمتکش رشد کرد و با رنج یتیمی دوران کودکی خود را گذراند.
در مکتب خانه های یزد درس های قدیم فارسی و بخشی از مقدمات عربی را آموخت. در کودکی در یک دکان نانوایی مشغول به کار شد و مدتی هم در مدرسه مرسلین یزد که توسط میسیونرها یا مبلغان مذهبی انگلیسی اداره می شد، به تحصیل پرداخت. 15ساله بود که در مواجهه با انگیزه های ضد اسلامی مربیان مدرسه، شعری سروده و از آن جا اخراج شد. یک بند از آن شعر به این ترتیب است:
سخت بسته با ما چرخ، عهد سست پیمانی / داده او به هر پستی، دستگاه سلطانی /
دین ز دست مردم برد، فکرهای شیطانی / جمله طفل خود بردند، در سرای نصرانی /
ای دریغ از مذهب، داد از این مسلمانی /....
فرخی شعرهایش را در مخالفت با استبداد روی در و دیوار و گاه روی تکه کاغذی می نوشت و به هر نحو ممکن به بیرون از زندان منتقل می کرد.
گاهی او را از زندان قصر به زندان شهربانی می بردند و گاه از زندان شهربانی به زندان قصر می آوردند.
در ازدواج محمدرضا پسر رضاخان با فوزیه خواهر ملک فاروق مصری، هجویه ای در زندان سرود که باعث شد دربار وقت حکم قتلش را صادر کند.
او را در زندان شهربانی در سلول انفرادی نگاه داشتند و بالاخره در 24 مهرماه سال 1318 با تزریق آمپول هوا که شیوه رایج کشتن مخالفان در زندان ها بود، او را کشتند. در پرونده های شهربانی علت مرگ او را مرض مالاریا و نفریت اعلام کردند. جسد فرخی را در بیابان های مسگرآباد تهران به خاک سپردند و امروز هیچ نشانی از مزار او در دست نیست.
دیوان فرخی یزدی در سال 1320 نخستین بار به همت حسین مکی منتشر شد. این اشعار را جامع دیوان، یکی از دوستان و یاران این شاعر یک به یک جمع آوری کرد و دست نویس برخی زندانیان و متن روزنامه ها را برای جمع آوری و تدوین آن پیدا کرد.
اما کتاب پیش رو، شامل مجموعه گزیده ای از غزلیات، رباعیات و دیگر قالب های شعری او مانند قطعه، مسمط ذوقافیتین و مربع ترکیب است.
شعر «عید در زندان» را از بخش غزلیات این کتاب می خوانیم:
سوگواران را مجال بازدید و دید نیست
بازگرد ای عید از زندان که ما را عید نیست
گفتن لفظ مبارک باد ِ طوطی در قفس
شاهد آیینه دل داند که جز تقلید نیست
عید نوروزی که از بیداد ضحاکی عزاست
هر که شادی می کند، از دوده جمشید نیست
سر به زیر ِ پر از آن دارم که دیگر این زمان
با من آن مرغ غزل خوانی که می نالید، نیست
بی گناهی گر به زندان مُرد با حال تباه
ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست
هرچه عریان تر شدم، گردید با من گرم تر
هیچ یار مهربانی بهتر از خورشید نیست
وای بر شهری که در آن مُزد مردان ِ درست
از حکومت، غیر حبس و کشتن و تبعید نیست
صحبت عفو عمومی، راست باشد یا دروغ
هر چه باشد از حوادث، فرخی نومید نیست
سوگواران را مجال بازدید و دید نیست
بازگرد ای عید از زندان که ما را عید نیست
گفتن لفظ مبارک باد ِ طوطی در قفس
شاهد آیینه دل داند که جز تقلید نیست
عید نوروزی که از بیداد ضحاکی عزاست
هر که شادی می کند، از دوده جمشید نیست
سر به زیر ِ پر از آن دارم که دیگر این زمان
با من آن مرغ غزل خوانی که می نالید، نیست
بی گناهی گر به زندان مُرد با حال تباه
ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست
هرچه عریان تر شدم، گردید با من گرم تر
هیچ یار مهربانی بهتر از خورشید نیست
وای بر شهری که در آن مُزد مردان ِ درست
از حکومت، غیر حبس و کشتن و تبعید نیست
صحبت عفو عمومی، راست باشد یا دروغ
هر چه باشد از حوادث، فرخی نومید نیست
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1389
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1389
-
شمارگان3000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعپالتویی
-
تعداد صفحات120
-
ناشر
-
گردآورنده کتاب
-
وزن209
-
تاریخ ثبت اطلاعاتجمعه 11 دی 1394
-
شناسه38348
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط