فرزندان روح الله 1: تنهای تنها؛ خاطراتی از شهید علی (مهران) بلورچی
5 (2)
سال نشر : 1394
تعداد صفحات : 224
معرفی کتاب
کتاب «تنهای تنها» مجموعه خاطراتی از یکی از شهدای دوران دفاع مقدس است. شهیدی بسیار باهوش و منحصر به فرد به نام شهید علی (مهران) بلورچی که دیگران با بیان خاطراتی از زندگی این شهید زوایایی از زندگی او را به خواننده نشان داده اند.علی بلورچی یکی از 5 شهید دبیرستان مفید است که همه در یک شب و در کنار هم در شلمچه شهید میشوند. این شهید که داستان زندگیاش ممکن است خیلی متفاوت از زندگی دیگر شهدا باشد، با مشکلات خانوادگی بزرگ شده است، اما آن قدر رشد میکند که رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف را میگذارد و برای دفاع از اسلام و فقط برای خدا به جبهه میرود...
«نمیخواستمش»، «پا به پای بچه ها»، «از ما جلو زد»، «غذای فراموش نشدنی»، «جمع مفیدیها»، «آبروی جبههایها»، «شجاع دل»، «من اخراجش کردم»، «فشار قبر»، «عطر گل یخ»، «به خاطر امام»، «یک ترکش ریز» و «اینها زندهاند» عنوان تعدادی از خاطرات کتاب است.
کتاب تنهای تنها شامل یک صفحه نوشته و در مقابلش یک عکس تمام صفحه از آلبوم شهید علی بلورچی است و خواننده میتواند با ورق زدن کتاب هم نگاهی به کودکیهای شهید بیندازد و هم برومند شدنش را تا زمان شهادت و در کنار دیگر رزمندهها بودنش را دنبال کند.
کتاب «تنهای تنها» خاطراتی از شهید علی (مهران) بلورچی به کوشش مرتضی قاضی است که در216 صفحه تالیف و گردآوری شده است. این کتاب از مجموعه کتابهای «فرزندان روح الله» انتشارات یا زهرا (س) است و شامل خاطرات افراد مختلف از شهید علی بلورچی میشود.
«آخرین سفر علی بود. زنگ زد به خانه مان و گفت: «سید! می خوام برم جبهه» گفتم: «علی جون! دست بردار. مگه قبلا چکار می کردی؟» گفت: «نه، خدایی، این دفعه دیگه فقط و فقط برای خدا می خوام برم جبهه، دیگه هیچی توی ذهنم نیست، فقط و فقط برای خدا می خوام برم.» گفتم: «یا حضرت عباس! اینم رفت.» این قدر از این حرف ها شینده بودم و دیده بودم که می فهمیدم وقتی کسی از این جرف ها می زند بوی الرحمانش بلنده شده، ولی پیش خودم نگه داشتم و به کسی حرفی نزدم.»
-----
در قسمتی از متن کتاب کتاب «تنهای تنها» از زبان مادر شهید آمده است:
«اولین روزی که مرگ بر شاه گفتم، محرم بود. اعلامیه های امام را که میخواندم، حرف های دلنشین و درستی بودند. زبان امام، زبان خودمان بود. احساس میکردم قلب و دلم با امام است. دیگر با بچه هایم همراه شده بودم. تظاهراتی نبود که از دستمان برود. با آنها جلسات کانون توحید هم میرفتیم. برنامه سخنرانی ها را توی تظاهرات اعلام میکردند. مدتی بعد از انقلاب هم این جلسات ادامه داشت. سخنرانی های کانون توحید، من را با شریعتی و مطهری آشنا کرد.
کتاب هایشان را میگرفتم و با مهتاب میخواندم. کتاب ها برای مهران سنگین بود. مهران کمتر میخواند. حجاب هم گذاشته بودم. من قبل از این که با حسین ازدواج کنم، بهایی بودم. وقتی با حسین ازدواج کرده بودم، اقوامش فکر میکردند برای آن که بتوانم با حسین ازدواج کنم، مسلمان شدهام. بعدها وقتی رفتار و طرز فکر مهتاب و مهران را میدیدند، تعجب میکردند که شباهتی به پدرشان ندارند.»
-----
در قسمتی از متن کتاب کتاب «تنهای تنها» از زبان مادر شهید آمده است:
«اولین روزی که مرگ بر شاه گفتم، محرم بود. اعلامیه های امام را که میخواندم، حرف های دلنشین و درستی بودند. زبان امام، زبان خودمان بود. احساس میکردم قلب و دلم با امام است. دیگر با بچه هایم همراه شده بودم. تظاهراتی نبود که از دستمان برود. با آنها جلسات کانون توحید هم میرفتیم. برنامه سخنرانی ها را توی تظاهرات اعلام میکردند. مدتی بعد از انقلاب هم این جلسات ادامه داشت. سخنرانی های کانون توحید، من را با شریعتی و مطهری آشنا کرد.
کتاب هایشان را میگرفتم و با مهتاب میخواندم. کتاب ها برای مهران سنگین بود. مهران کمتر میخواند. حجاب هم گذاشته بودم. من قبل از این که با حسین ازدواج کنم، بهایی بودم. وقتی با حسین ازدواج کرده بودم، اقوامش فکر میکردند برای آن که بتوانم با حسین ازدواج کنم، مسلمان شدهام. بعدها وقتی رفتار و طرز فکر مهتاب و مهران را میدیدند، تعجب میکردند که شباهتی به پدرشان ندارند.»
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1394
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1394
-
شمارگان5000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات224
-
ناشر
-
گردآورنده کتاب
-
وزن289
-
تاریخ ثبت اطلاعاتدوشنبه 23 فروردین 1395
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتشنبه 30 دی 1402
-
شناسه41084
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط