loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

مکاتب معاصر فلسفه حقوق: کتاب راهنمای بلک ول برای فلسفه حقوق

4 (1)

ناشر ترجمان علوم انسانی

نویسنده جمعی از نویسندگان

مترجم یحیی شعبانی

ویراستار دنیس پترسن

سال نشر : 1395

تعداد صفحات : 413

چاپ تمام شده ؛ درصورت چاپ مجدد به من اطلاع بده notify me

معرفی کتاب

پرسش از وجود فلسفۀ حقوق، پرسشی بسیار کهن است و پاسخ هایی که به این پرسش داده می شود مبتنی بر تعاریف متفاوتی است که از دو تعبیر «فلسفه» و «حقوق» ارایه می شود؛ بنابراین قبل از هر چیز ضروری است اجزا عبارت «فلسفۀ حقوق» هر یک به تفکیک بررسی شود و سپس مراد از این تعبیر بیان شود. فلسفه در طول تاریخ دارای معانی متنوعی بوده است. ارسطو فلسفه را «علم به احوال موجودات از آن جهت که موجود هستند و نه از آن جهت که تعین خاص دارند۱» می دانست. کانت فلسفه را شناسایی عقلانی مفاهیم می دانست. فیشته فلسفه را علمِ علم و یا علم معرفت تلقی می کرد و ویتگنشتاین فلسفه را نبردی علیه افسون زدگی ذهن توسط زبان می دانست.
صرف نظر از این تعاریف که عمدتاً متمرکز بر موضوع فلسفه هستند، شاید راه بهتر برای تعریف فلسفه تمرکز بر کار فیلسوف باشد؛ به عبارت دیگر پاسخ به این سؤال که فیلسوف کیست و چه می کند شاید بیشتر راهگشا باشد. ریچارد پاپکین۲ فیلسوف را چنین تعریف می کند: «فیلسوف با مطالعه انتقادی دقیق می کوشد تا آگاهی و عقاید ما را دربارهٔ جهان بطور کلی و عالم انسانی ارزشیابی کند. فیلسوف درپی آن است تا تصویری کلی و منظم دربارهٔ همهٔ آنچه می دانیم و می اندیشیم پیدا و طرح کند. درک فهم این نوع افکار کلی، طرح جامعی فراهم می کند که شخص عادی می تواند تصور خود را دربارهٔ جهان و امور انسانی با آن متناسب سازد و همچنین اعمال و رفتارهای خود را نسبت به آن بسنجد».
حال به جز دوم تعبیر فلسفۀ حقوق یعنی «حقوق» می پردازیم. کم و بیش همه می دانند حقوق چیست. ولی تعریف دقیق آن مشکلات زیادی بوجود می آورد؛ کوشش های بسیاری برای تعریف حقوق صورت گرفته است اما به گفتهٔ کانت: «حقوق دانان هنوز در جستجوی تعریفی از مفهوم حقوق اند». بی تردید این تعریف به همان اندازه که دشوار و بغرنج است، اجتناب ناپذیر نیز هست. حقوق در معنای کلی عبارتست از: «مجموعه قواعد کلی و الزام آور که به منظور ایجاد نظم و استقرار عدالت، بر زندگی اجتماعی انسان حکومت می کند و اجرای آن از طرف دولت تضمین می شود۴». این قواعد در بستری از نیازها، مبانی فکری، زمینه های علمی و فرهنگی در قالب اصطلاحات، قواعد، گروه بندی ها و ساختارها و بر اساس منابع خاصی متبلور می شودکه به آن «نظام حقوقی» می گویند.
مباحث کلی فلسفۀ حقوق عمدتاً تحت عنوان هایی چون «philosophy of law» فلسفۀ حقوق، «legal theory» نظریه حقوق، «jurisprudence»، دانش حقوق، «legal philosophy» فلسفۀ حقوقی مطرح می شود. نقطهٔ اشتراک تمامی این تعابیر اینست که با نگاهی انتقادی به نظام حقوقی می نگرند وتصویری کلی از آن ارایه می کنند. مارک فن هوک۵ فلسفۀ حقوق را چنین تعریف می کند: «فلسفۀ حقوق تاملی بیرونی-انتقادی نسبت به مجموعه قواعد کلی و الزام آوری است که به منظور استقرار عدالت وضع شده اند». همهٔ ما می دانیم که رعایت قواعد حقوقی الزامی است و انسان در زندگی اجتماعی چاره ای جز اطاعت از قانون ندارد. فلسفۀ حقوق منشأ اعتبار و الزام قواعد حقوقی را تبیین می کند. سوال هایی از قبیل اینکه چرا باید از قانون اطاعت کرد؟ کدام نیروی پنهانی در ورای قواعد حقوقی نهفته است که انسان را ملزم به پیروی می کند؟ منشأ اعتبار و ارزش قانون چیست؟ بر چه اساسی می توان یک قانون را معتبر و ارزشمند دانست؟ ملاک ارزیابی و صحت و عدم صحت یک قانون چیست؟ و...، سوال هایی است که فلسفۀ حقوق پاسخ آن ها را بیان می کند. برای پاسخ دادن به این پرسش های اساسی، مکاتب مختلفی پدید آمده است که هر کدام به گونه ای به شناخت قواعد حقوقی پرداخته اند تا در پرتو شناخت ماهیت قانون و قاعدهٔ حقوقی بتوانند منشأ مشروعیت آن را کشف نمایند.
اهمیت پرونده:
حقیقت این است که ادبیات موجود در زمینه فلسفۀ حقوق در کشور ما ادبیات نحیفی است و عمدهٔ کتاب هایی که در این حوزه منتشر شده اند فاقد جامعیت لازم اند. کتاب های دست اول و مهمی که در این حوزه ترجمه و چاپ شده اند همچون «مفهوم قانون» و «مسائل فلسفۀ حقوق» نوشته هربرت هارت تنها از یک منظر یعنی پوزیتیویسم حقوقی به موضوعات فلسفۀ حقوق پرداخته اند. کتاب های دیگری که در این رابطه منتشر شده اند همچون «فلسفۀ حقوق» نوشته میشل تروپه و «فلسفۀ حقوق» نوشته دل وکیو فاقد بخشی جهت معرفی مکاتب معاصر فلسفۀ حقوقی هستند. تنها کتابی که شاید بتوان گفت به مکاتب مختلف فلسفۀ حقوق توجه نموده است کتاب «فلسفۀ حقوق: مختصر و مفید» نوشتهٔ ریموند وکس است.
بزرگ ترین نقصان این کتاب نیز عدم ورود به جزئیات مسائل، مختصر بودن و نپرداختن به همه مکاتب فلسفۀ حقوقی است. این ضعف ما را بر آن داشت تا به جستجوی کتاب یا مجموعه مقالاتی برآییم که علاوه بر پرداختن به همهٔ مکاتب معاصر فلسفۀ حقوق نگاهی دانشنامه ای به این مکاتب نیز نداشته باشد و فراتر از معرفی صرف باشد. این جستجو ما را به «کتاب راهنمای فلسفۀ حقوق و نظریۀ حقوقی» انتشارات ویلی-بلک ول به سر ویراستاری دنیس پترسون رساند. این کتاب یکی از بهترین مجموعه مقالاتی است که در حوزه فلسفۀ حقوق منتشر شده است. «کتاب راهنمای فلسفۀ حقوق و نظریه حقوقی» از سه بخش کلی تشکیل شده است: قلمروهای حقوق (شامل دوازده مقاله)، مکاتب معاصر فلسفۀ حقوق (شامل پانزده مقاله)، موضوعات و شاخه های حقوق (شامل بیست ویک مقاله).
ما در این پرونده پانزده مقالۀ بخش دوم این کتاب راهنما را تحت عنوان مکاتب معاصر فلسفۀ حقوق ترجمه نموده ایم. این مقاله ها عمدتاً توسط متخصصان مبرز فلسفۀ حقوق نگاشته شده اند و از اینرو شایان توجه هستند. عناوین این مقاله ها به ترتیب عبارت اند از:
۱) نظریهٔ حقوق طبیعی، نوشتهٔ برایان بیکس
۲) اثبات گرایی حقوقی، نوشتهٔ برایان لیتر و جولز کولمن
۳) واقع گرایی حقوقی آمریکایی، نوشتهٔ برایان لیتر
۴) مطالعات انتقادی حقوق، نوشتهٔ گیورا بیندر
۵) پساواقع گرایی و فرایند حقوقی، نوشتهٔ نیل دوکسبری
۶) فلسفهٔ حقوق فمینیستی، نوشتهٔ پاتریشیا اسمیت
۷) حقوق اقتصاد، نوشتهٔ جان هانسون، کاتلین هانسون و ملیسا هارت
۸) شکل گرایی حقوقی، نوشتهٔ ارنست وینریب
۹) فلسفه و نظریهٔ حقوقی آلمانی در قرن نوزده و بیست، الکساندر سومک
۱۰) نظریهٔ حقوقی مارکسیستی، نوشتهٔ آلن هانت
۱۱) ساختارشکنی، نوشتهٔ جک ام بالکین
۱۲) حقوق و جامعه، نوشتهٔ برایان تاماناها
۱۳) پست مدرنیسم، نوشتهٔ دنیس پترسون
۱۴) فلسفهٔ حقوق کانتی، نوشتهٔ آرتور ریپ اِستین
۱۵) عمل گرایی حقوقی، نوشتهٔ ریچارد وارنر
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما