loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

یادگاران 31: کتاب علی تجلایی

ناشر روایت فتح

نویسنده سمیه زالی

ویراستار خدیجه عارفی

با همکاری حبیبه جعفریان

مشاور علمی سمیه حسینی

سال نشر : 1395

تعداد صفحات : 100

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 46513 10003022
6,000 5,400 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

یادگاران عنوان مجموعه کتاب هایی است که بنا دارد تصویرهایی از سال های جنگ را در قالب خاطره های بازنویسی شده برای آنها که آن سال ها را ندیده اند، نشان بدهد. این مجموعه راهی است بر سرزمینی نسبتاً بکر میان تاریخ و ادبیات، میان واقعه ها و بازگفته ها و خواندن شان تنها یادآوری است؛ یادآوری این نکته که آن مردها بوده اند و آن واقعه ها رخ داده اند؛ نه در سال ها و مکان های دور، بلکه در همین نزدیکی.

کتاب زندگی نامه علی تجلایی، صد تصویر کوتاه از خاطرات این فرمانده شهید دارد.

در نخستین خاطره این اثر می خوانیم: «سال ۳۸ در شهر تبریز به دنیا آمد. در خانواده ای مذهبی؛ از آن خانواده هایی که همیشه صدای قرآن در خانه شان بلند است. مادر سواد خواندن و نوشتن نداشت، فقط قرآن را خوب می خواند. هر هفته، در خانه شان مراسم و هیئت داشتند، پدر هم اهل مسجد بود، از همان بچگی، دست علی را می گرفت و با خودش به مسجد می برد.»

«شهید علی تجلایی در سال ۱۳۳۸ متولد و در سال ۱۳۶۳ به شهادت رسید. وی قائم مقام فرمانده قرارگاه ظفر و فرمانده طرح و عملیات قرارگاه خاتم الانبیا(ص) بود. علی را به جسارت و دلاوری می شناختند. سخت گیر و جدی بود، آن قدر که گاهی فکر می کردی اگر سرپیچی کنی، اعدامت می کند. گاهی هم جوری می زد توی فاز شوخی که کسی باور نمی کرد، این همان فرمانده سرسخت چند ساعت پیش است.
علی رزمنده بود و رزمنده ساز. هر کسی از پس آموزش هایش برنمی آمد، رزمنده می ساخت و هر کدام یلی می شدند برای خودشان. یک تنه حریف یک گردان. در بحبوحه پیروزی انقلاب، در صف اول مبارزان بود و از همان اوایل انقلاب برای مبارزه با متجاوزین به افغانستان رفت. چند ماهی جنگید. همین که خبر شروع جنگ را شنید مستقیم به جبهه رفت. دافعه علی در کردستان رعب و وحشتی در دل منافقان انداخته بود و جذبه اش در سوسنگرد همه را گرد وجودش جمع کرده بود.
سرنوشت بسیاری از عملیات ها به تدبیر و هوش علی رقم می خورد. فرمانده بود، اما حسرت شرکت در عملیات طاقتش را برده بود. اغلب مجبور بود در مقر بماند و فرماندهی کند، بار آخر اسلحه اش را برداشت و گمنام به خط مقدم رفت و در عملیات بدر شرکت کرد، درست مانند یک بسیجی ساده. تیری که به قلبش خورد، علی را به آرزوی دیرینه اش رساند.»
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما