ترجمه کتاب نفیس القطره: قطره ای از دریای فضائل اهل بیت علیهم السلام - جلد اول
4 (4)
سال نشر : 1395
تعداد صفحات : 912
معرفی کتاب
"القطره" کتابی است معروف در فضائل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و اهل بیت طاهرین او و همچنین ذریه پاک پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و دوستان و شیعیان آل محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) که مولف برای جمع آوری آن کتاب های خطی و چاپی زیادی را جستجو کرده است.طریقه ی نگارش کتاب بسیار جالب است . بطوریکه با توجه به ایام ولادت و یا شهادت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و اهل بیت طاهرینش می توان به بخش مربوطه هر امام مراجعه و از آن محظوظ شد.
مولف و رویای مهم او بعد از تالیف کتاب :
آقای حاج سید علی مستنبط فرزند مولف : پدر عظیم الشان من که خدا بر درجاتش بیفزاید بعد از تالیف جزء اول این کتاب در عالم رویا دید که از دنیا رفته و سر او بر زانوی مادرش فاطمه (علیهاالسلام) است. از داشتن این موقعیت که دلالت بر بلندی مقام و عظمت شأن او داشت تعجب کرده و از خود سوال می کند ، چگونه به این مقام رسیده ای؟ و تا این سوال به فکرش خطور می کند سرور زنان عالم حضرت فاطمه س به او الهام نمودند که " هذا جزاء من الّف کتاب "القطره".
این پاداش کسی است که کتاب القطره را جمع آوری نموده است.
روزی حسن بن الحسن بن علی در برابر امام سجّاد علیه السلام ایستاد به طوری که آن حضرت می شنید و در حضور عدّه ای از مردم شروع به ناسزا گفتن به آن حضرت نمود.
امام سجّاد علیه السلام چیزی به او نگفت، حتّی یک حرف هم در پاسخ او نفرمود. عدّه ای از یاران حضرتش که حضور داشتند، از این امر ناراحت شده و غمگین گشتند.
وقتی حسن رفت، امام سجّاد علیه السلام به آنان فرمود:
شنیدید این شخص چه گفت؟
گفتند: آری، شنیدیم و از این جریان ناراحت شدیم، ما دوست داشتیم شما پاسخ او را بدهید و ما نیز حرفهایی به او بگوئیم.
امام سجّاد علیه السلام این آیه شریفه را تلاوت فرمود:
«وَالْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَالْعافینَ عَنِ الناسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ»(1)؛
«و فروبرندگان خشم و درگذرندگان از مردم، و خداوند نیکوکاران رادوست دارد».
آنگاه فرمود: دوست دارم با هم به خانه اش برویم تا پاسخ مرا نیز بشنوید چرا که سزاوار نبود در همان مجلس پاسخ او را بدهم.
یاران حضرتش برخاسته و به طرف خانه او به راه افتادند، آنان خیال می کردند که آن حضرت از او انتقام می گیرد، وقتی به خانه او رسیدند در زدند و خود حسن بیرون آمد، وقتی امام سجّاد علیه السلام را با اطرافیانش دید یقین کرد که آن حضرت برای انتقام گرفتن آمده است. به همین جهت،شروع به حرف زدن کرد.
امام سجّادعلیه السلام فرمود:
آرام باش برادرم! آنچه در آنجا گفتی ما شنیدیم اینک ما می گوییم و تو گوش کن:
إن کان الّذی قلت لی کما قلت فإنّی أسأل اللَّه أن یغفره لی، وإن لم یکن ذلک کما قلت، فأنا أسأل اللَّه أن یغفره لک.
اگر آنچه را که تو در مورد من گفتی، همان گونه باشد، من از خداوند می خواهم که مرا بیامرزد و اگر چنین نباشد، من از خدا می خواهم که تو رابیامرزد.
حسن، از این سخن امام سجّاد علیه السلام شرمنده شد و برخاست و سر مبارک و میان دو چشمان امام علیه السلام را بوسید و گفت: بلکه، سوگند به خدا! آنچه درمورد شما گفتم، چنان نیست. آنگاه پوزش طلبید، و عذر خواست.
امام سجّاد علیه السلام چیزی به او نگفت، حتّی یک حرف هم در پاسخ او نفرمود. عدّه ای از یاران حضرتش که حضور داشتند، از این امر ناراحت شده و غمگین گشتند.
وقتی حسن رفت، امام سجّاد علیه السلام به آنان فرمود:
شنیدید این شخص چه گفت؟
گفتند: آری، شنیدیم و از این جریان ناراحت شدیم، ما دوست داشتیم شما پاسخ او را بدهید و ما نیز حرفهایی به او بگوئیم.
امام سجّاد علیه السلام این آیه شریفه را تلاوت فرمود:
«وَالْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَالْعافینَ عَنِ الناسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ»(1)؛
«و فروبرندگان خشم و درگذرندگان از مردم، و خداوند نیکوکاران رادوست دارد».
آنگاه فرمود: دوست دارم با هم به خانه اش برویم تا پاسخ مرا نیز بشنوید چرا که سزاوار نبود در همان مجلس پاسخ او را بدهم.
یاران حضرتش برخاسته و به طرف خانه او به راه افتادند، آنان خیال می کردند که آن حضرت از او انتقام می گیرد، وقتی به خانه او رسیدند در زدند و خود حسن بیرون آمد، وقتی امام سجّاد علیه السلام را با اطرافیانش دید یقین کرد که آن حضرت برای انتقام گرفتن آمده است. به همین جهت،شروع به حرف زدن کرد.
امام سجّادعلیه السلام فرمود:
آرام باش برادرم! آنچه در آنجا گفتی ما شنیدیم اینک ما می گوییم و تو گوش کن:
إن کان الّذی قلت لی کما قلت فإنّی أسأل اللَّه أن یغفره لی، وإن لم یکن ذلک کما قلت، فأنا أسأل اللَّه أن یغفره لک.
اگر آنچه را که تو در مورد من گفتی، همان گونه باشد، من از خداوند می خواهم که مرا بیامرزد و اگر چنین نباشد، من از خدا می خواهم که تو رابیامرزد.
حسن، از این سخن امام سجّاد علیه السلام شرمنده شد و برخاست و سر مبارک و میان دو چشمان امام علیه السلام را بوسید و گفت: بلکه، سوگند به خدا! آنچه درمورد شما گفتم، چنان نیست. آنگاه پوزش طلبید، و عذر خواست.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1395
-
چاپ جاری14
-
شمارگان2000
-
نوع جلدجلد سخت
-
قطعوزیری
-
تعداد صفحات912
-
ناشر
-
نویسنده
-
مترجم
-
مستندساز
-
وزن1418
-
تاریخ ثبت اطلاعاتپنجشنبه 30 دی 1395
-
شناسه49107
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط