گوژپشت نتردام
رمان های کلاسیک جوان 7
1 (1)
سال نشر : 1396
تعداد صفحات : 112
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 49465
10003022
معرفی کتاب
کتاب گوژپشت نتردام اثر ویکتور هوگو، توسط انتشارات قدیانی منتشر شده است.«گوژپشت نتردام» ویکتور هوگو (1885-1802) از آن داستان هایی است که حتما درباره اش این جا و آن جا زیاد شنیده اید. دینا مک فادن این داستان ماندگار را برای نوجوانان و جوانان بازنویسی کرده است.
در پاریس قرن پانزدهم، دختر کولی جوان و زیبایی بنام اسمرالدا به همراه بز باهوش خود جالی می رقصید و برنامه اجرا می کرد. کلود فرولو، رئیس شماسهای کلیسای نوتردام پاریس و راهبی که نفس شکنجه اش می دهد در نهان عاشق اسمرالدا شده است، او سعی می کند با کمک کازیمودو، ناقوس زن گوژپشت و بدشکل نتردام اسمرالدا را برباید، ولی با دخالت کاپیتان فوبوس دوشاتوپر ناکام می ماند و کازیمودو دستگیر می شود. کازیمودو را در میدان اعدام با شلاق مجازات می کنند و تنها اسمرالدا که قلبی مهربان دارد به او کمک می کند و...
اسمرالدا هرگز نمی توانست شاهد زجرکشیدن مردم باشد. او می دانست که کازیمودو به خاطر مشکلات جسمی اش به اندازه ی کافی رنج کشیده است. از طرفی گمان می کرد که اقدام کازیمودو برای دزیدن او به اراده ی خودش نبوده است. او در آن شب دیده بود که مردی به سرعت از میدان گریخت؛ کسی که اسمرالدا با به یاد آوردن او از ترس می لرزید.
مردم حاضر در میدان تحت تأثیر مهربانی اسمرالدا قرار گرفتند. آنها دست از خنده و آزار و اذیت گوژپشت برداشتند. ولی آن پیرزن ماتم زده همچنان از پشت پنجره اش اسمرالدا را نفرین می کرد و فریاد می کشید: «نفرین بر دختر کولی! نفرین بر تو!»
رنگ از رخ اسمرالدا پرید. او به سرعت از کنار یوغ پایین آمد و پا به فرار گذاشت.
اسمرالدا هرگز نمی توانست شاهد زجرکشیدن مردم باشد. او می دانست که کازیمودو به خاطر مشکلات جسمی اش به اندازه ی کافی رنج کشیده است. از طرفی گمان می کرد که اقدام کازیمودو برای دزیدن او به اراده ی خودش نبوده است. او در آن شب دیده بود که مردی به سرعت از میدان گریخت؛ کسی که اسمرالدا با به یاد آوردن او از ترس می لرزید.
مردم حاضر در میدان تحت تأثیر مهربانی اسمرالدا قرار گرفتند. آنها دست از خنده و آزار و اذیت گوژپشت برداشتند. ولی آن پیرزن ماتم زده همچنان از پشت پنجره اش اسمرالدا را نفرین می کرد و فریاد می کشید: «نفرین بر دختر کولی! نفرین بر تو!»
رنگ از رخ اسمرالدا پرید. او به سرعت از کنار یوغ پایین آمد و پا به فرار گذاشت.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1396
-
چاپ جاری3
-
تاریخ اولین چاپ1393
-
شمارگان1650
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعوزیری
-
تعداد صفحات112
-
ناشر
-
نویسنده
-
مترجم
-
بازنویسی
-
وزن156
-
تاریخ ثبت اطلاعاتیکشنبه 3 بهمن 1395
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتسهشنبه 8 اسفند 1402
-
شناسه49465
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط