تذکره اندوهگینان
سال نشر : 1396
تعداد صفحات : 232
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 52505
10003022
معرفی کتاب
«تذکره اندوهگینان» داستانی رازآلود درباره سفر از اندوه به شادی است. مطهری در این رمان ۲۴۰ صفحه ای داستانِ جوانی افسرده و جست وجوگر در قرن چهارم هجری را روایت می کند. شخصیت محوری داستان -عبدالله - در مسیر سفر خود با پدیده ها و آدم هایی ژرف مواجه می شود.«تذکره اندوهگینان» داستانی است درباره انسان معاصر؛ انسانی در جست و جوی خویش. زبانِ داستان به فراخورِ حال زبانی نسبتاً کهن است. به عقیده نویسنده، مهم ترین دستاورد این رمان برای خواننده «پرسش» است.
«اندوه را مَرکبِ شادی کن!
این داستانِ توست. داستانت را بخوان.
ورق بزن. در سرآغاز هزارتوی پرافسانه ای، در مسیر عبدالله را ملاقات می کنی. عبدالله تویی، عبدالله همذات توست.
به قرنِ چهارم می روی. در این سفر، از غم به شادی، در پیمودنِ جاده اندوه، با عبدالله همسفر می شوی، با خودت.
این داستانِ ما است.»
در بخشی از متنِ کتاب می خوانیم: «چون آتش می نشست، مردان به نزدِ شیخِ خود می شدند تا مجلسِ مصاحبت درخواهند. اما آتشِ جانِ عبدالله نمی نشست. آتشِ عشق و آتشِ اندوه که باز به هیزمِ کینۀ مردان شعله برخاسته بود.
چون بخسبید در رویا شد. معشوقۀ سیمتن به بر داشت. سیمای فاطمه بی خلل بود: راست و آراسته، برون جسته از فراخنای خیال، نه به خود که به ناخود. بخسبیده بودند، در هم پیچیده. گو سپاهِ ملاحت به هزیمت آمده بود، با ساز و برگی از دو گویِ آبگون، لطیف کُرکِ درخشنده، لرزان بر گلگون گونه ها، ناوکِ مژگان سایه گستر بر افعیِ چشم ها و همه یک تن: نرمِ خردکنندۀ تن. و نوری جادوسرشت رجزخوانِ آن همه. فاطمه بر هماوردِ بی دفاع نشست.
سحر ندمیده، سِحرشده از جا بخاست. جامه تر بود و قلب بی قرار. گریست.»
این داستانِ توست. داستانت را بخوان.
ورق بزن. در سرآغاز هزارتوی پرافسانه ای، در مسیر عبدالله را ملاقات می کنی. عبدالله تویی، عبدالله همذات توست.
به قرنِ چهارم می روی. در این سفر، از غم به شادی، در پیمودنِ جاده اندوه، با عبدالله همسفر می شوی، با خودت.
این داستانِ ما است.»
در بخشی از متنِ کتاب می خوانیم: «چون آتش می نشست، مردان به نزدِ شیخِ خود می شدند تا مجلسِ مصاحبت درخواهند. اما آتشِ جانِ عبدالله نمی نشست. آتشِ عشق و آتشِ اندوه که باز به هیزمِ کینۀ مردان شعله برخاسته بود.
چون بخسبید در رویا شد. معشوقۀ سیمتن به بر داشت. سیمای فاطمه بی خلل بود: راست و آراسته، برون جسته از فراخنای خیال، نه به خود که به ناخود. بخسبیده بودند، در هم پیچیده. گو سپاهِ ملاحت به هزیمت آمده بود، با ساز و برگی از دو گویِ آبگون، لطیف کُرکِ درخشنده، لرزان بر گلگون گونه ها، ناوکِ مژگان سایه گستر بر افعیِ چشم ها و همه یک تن: نرمِ خردکنندۀ تن. و نوری جادوسرشت رجزخوانِ آن همه. فاطمه بر هماوردِ بی دفاع نشست.
سحر ندمیده، سِحرشده از جا بخاست. جامه تر بود و قلب بی قرار. گریست.»
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1396
-
چاپ جاری1
-
شمارگان1100
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات232
-
ناشر
-
نویسنده
-
ویراستار
-
وزن220
-
تاریخ ثبت اطلاعاتپنجشنبه 21 اردیبهشت 1396
-
شناسه52505
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط