loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

و آن که دیرتر آمد

5 (1)

ناشر کتاب جمکران

نویسنده الهه بهشتی

سال نشر : 1400

تعداد صفحات : 52

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 52673 10003022
35,000 31,500 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

داستان بلند «و آن که دیرتر آمد» بر مبنای یکی از وقایعی که در کتاب نجم الثاقب ثبت شده است، با موضوع ملاقات یکی از بنده های خوب خدا با حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) و عنایت و توجه ویژه حضرت به شیعیانشان به رشته تحریر درآمده است.

داستان بلند «و آنکه دیر آمد» اثر الهه بهشتی بر مبنای یکی از رویدادهایی است که در کتاب نجم الثاقب ثبت شده است. نجم الثاقب در احوال امام غایب علیه‌السلام کتابی به زبان فارسی، درباره امام دوازدهم شیعیان است که به قلم میرزا حسین نوری در دوازده باب تنظیم شده و به احوال شخصی و اثبات امام عصر، حکایت ملاقات کنندگان و وظایف مؤمنان در برابر آن حضرت در عصر غیبت می‌پردازد. کتاب «و آن که دیرتر آمد» در انتشارات کتاب جمکران منتشر شده است.

نام من میرزا حسین است و شغلم کتابت. چهارده ماه پیش به بیماری سختی دچار شدم که تمام طبیبان از درمانم عاجز ماندند. دست به دامان ائمه (ع) شدم که اگر از این بیماری نجات پیدا کنم، در چهارده ماه و هر ماه یک حکایت در وصف حال ائمه (ع) بنویسم .
سیزده حکایت را نوشتم اما چهاردهمین حکایت را ، که در خورِ شأن ائمه باشد نیافتم.

نا امید بودم که چطور نذرم را ادا کنم . تا اینکه یک روز مانده به تمام شدن مهلت به مجلسی دعوت شدم . رغبتی به رفتن نداشتم ، اما رفتم ، چون در جمع بودن مرا از خود خوری باز می داشت ، و عجیب آن که در آنجا حکایتی بسیار غریب شنیدم که برای مردی به نام محمود فارسی رخ داده بود و چون در جزئیات واقعه اختلاف نظر بود و من که از خوشی یافتن چهاردهمین حکایت سر از پا نمی شناختم، عزم جزم کردم که هر طور شده همان روز از زبان محمود فارسی ماجرا را بشنوم، بخصوص که فهمیدم منزلش در همان شهر و حتی در نزدیکی است.

پس به اصرار ار مسلم که حکایت محمود فارسی را شرح داده بود، خواستم مرا به خانه او ببرد. حالا از مسلم انکار؛ که:« وقت گیر اورده ای .... مثلا ما مهمان هستیم و باشد فردا.... پاهایم رنجور است و ....» و از من اصرار که فردا دیر است و نذرم فنا می شود و.... عاقبت رضایت داد و به را افتادیم. راست می گوید پیرمردی است زنده دل، اما پاهایش رنجور است. هم آهسته می آمد هم قدم به قدم می ایستاد و با رهگذران خوش و بش می کرد. عاقبت طاقت نیاوردم و پرسیدم: «راه زیادی مانده؟»
  • زبان کتاب
    فارسی
  • سال نشر
    1400
  • چاپ جاری
    44
  • شمارگان
    3000
  • نوع جلد
    جلد نرم
  • قطع
    رقعی
  • تعداد صفحات
    52
  • ناشر
  • نویسنده
  • وزن
    85
  • تاریخ ثبت اطلاعات
    یکشنبه 31 اردیبهشت 1396
  • تاریخ ویرایش اطلاعات
    پنجشنبه 13 مهر 1402
  • شناسه
    52673
  • دسته بندی :
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
نظرات

مریم َ

کتاب بسیار قشنگی و احساسی بود

11 آبان 1402

کمالی

بسیار روان و عالیه
آدم دلش میخواد هر چه زودتر به امام زمان برسه
خیلی خیلی عالیه حتما مطالعه کنید

7 مهر 1401

موسوی

کتاب بسیار جذابی بود. خیلی گیرا بود. بعضی از جملاتش رو بارها میخوندم و گریه می‌کردم.

23 تیر 1400

مرضیه آرزومندی

روان، جذاب و پرمحتوا.

21 فروردین 1400

سید مهدی حسینی

خیلی کتاب کوچولویی هس

9 بهمن 1399

محمدحسین شالچیان

و آنکه دیر تر آمدخیلی کتاب مذهبی هست

15 اردیبهشت 1399

شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما