loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

محمد (ص)، زندگی نامه پیامبر اسلام

ناشر حکمت

نویسنده کارن آرمسترانگ

مترجم کیانوش حشمتی

سال نشر : 1389

تعداد صفحات : 431

چاپ تمام شده ؛ درصورت چاپ مجدد به من اطلاع بده notify me

معرفی کتاب

خانم کارن آمسترانگ از برجسته ترین صاحبنظران دین در جهان انگلیسی زبان است که هفت سال از عمرش را در مسلک راهبه ای کاتولیک سپری کرد. او احوالات خویش را در زندگینامه پرفروش " از میان معبر باریک" باز نویسی کرده است. وی مؤلف کتابهای پرفروش و نام آور تاریخچه ای از خدا ( که تا کنون به بیش از سی زبان ترجمه شده است)، اسلام: تاریخی کوتاه، و کتاب بودا از مجموعه کتابهای انتشارات وایدنفلد و نیکلسون است.
انگیزه اصلی او در نوشتن کتاب حاضر، دفاع از اسلام و روشن کردن ذهن مسیحیان غربی نسبت به چهره نورانی پیامبر اسلام است که پس از انتشار کتاب "آیه های شیطانی" سلمان رشدی در غرب، به سختی دچار ابهام شده بود. او در سال 1999 مفتخر به دریافت " جایزه رسانه شورای امور عمومی مسلمانان" گردید.

من این زندگینامه محمد (ص) را 10 سال پیش در اوج درگیری غرب با داستان سلمان رشدی نوشتم. مدتهای مدیدی بود که نحوه برخورد و تعصبات شدیدی که حتی در لیبرالترین کشوردها و گروههای فکریبر ضد اسلام ابراز میشد فکر مرا مشغول کرده بود. به نظرم میرسید که اتفاقات وحشتناک قرن بیستم نیز هنوز نتوانسته بود توسعه نگرش انحرافی و نادرست علیه دینی که حدود یک میلیاد و دویست میلیون نفر از آنپیروی میکنند جلوگیری نماید، و با صدور فتوای معروف آیت الله خمینی علیه سلمان رشدی و انتشاردهندگان کتابش این حملات بی محاباتر گسترش یافت. در سال 1990، هنگامی که مشغول نوشتن این کتاب بودم، هیچ یک از مسلمانان در انگلستان دوست نداشتکه بشنود حدود یک ماه پس از فتوای ایشان، در یک کنگره اسلامی، با حضور 45 نفر از نمایندگان گروههایمختلف اسلامی، 44 نفر حکم ایشان را غیر اسلامی دانسته و ایران را در تنهایی مطلق رها کردند. حتینمیخواستند بدانند که شیوخ عربستان و علمای الازهر (معروفترین مدرسه اسلامی )نیز این حکم را با عقایداسلامی مخالف دانستند. در این میان، گروههای بسیار کمی با مسلمانان انگلستان اظهار همدردی مینمودند. مسلمانانی که در ضمن نابجا داستند فرمان قتل سلمان رشدی، شدیدا از اینکه پیامبر آنها در این داستان بهصورت فردی مرتد و ضد دین معرفی شده است احساس حقارت و توهین میکردند. سازمانهای خبری غربچنان وانمود میکردند که گوئی تمامی دنیای اسلام تشنه به خون سلمان رشدی است. نویسندگان و متفکرانانگلیس نیز از فرصت استفاده نموده چهرههایی غیر واقعی و گاه وحشتناک از اسلام معرفی مینمودند. از نظرآنان، اسلام ذاتا دینی مداراناپذیر و متعصب بوده و حساسیت مسلمانان در مورد سیمای پیامبرشان در کتابسلمان رشدی نیز امری بی مورد و غیر منطقی است. من این کتاب را به این خاطر نوشتم که، در واقع، افسوس میخورم که سیمای محمد (ص) برای مردم غرب فقط تصویری باشد که کتاب سلمان رشدی ارائه میدهد. حتی اگر میفهمیدم که هدف رشدی از این داستانچه بوده است باز هم بیان حقایق مربوط به سیمای واقعی محمد (ص) برایم بسیار مهم میبود. زیرا محمد(ص) را یکی از نوادر تاریخ بشریت یافته بودم. برای من بسیار مشکل بود که ناشری برای این کتاب بیابم. زیرا،به محض طرح موضوع، اینگونه تصور میکردند که با انتشار این کتاب مسلمانان به خشم آمده و سؤال میکنندکه زن بی مذهبی چون من چگونه به خود جرأت صحبت کردن در مورد پیامبر اسلام را داده است و من نیز چون رشدی میبایستی در اختفا بسر برم. بر خلاف تصور، این حرکت من مورد استقبال مسلمانان روشنفکری قرار گرفت که کتاب را در اختیارشان قرار دادم. به علاوه، مسلمانان و اسلام شناسان جدی جزو اولین کسانیبودند که بر این باور قرار گرفتند که من بیش از یک راهبه جدا شده از دیری هستم که در مورد من شایع کردهاند.در طی 10 سال بعد، اسلام ستیزی مردمان غرب رو به سردی گزارد و اگر چه هر از گاهی جرقههائی شعله ورمیگشت ولی به نظر میرسید که مردم علاقه بیشتری برای تشکیک در داستان رشدی نشان میدهند. ناگهان در 11 سپتامبر 2001 دنیا در بهت فرو رفت. با انفجار ساختمانهای دو قلوی مرکز تجارت جهانی و یک قسمت از مرکز دفاع آمریکا بوسیله چند مسلمان افراطی و کشته شدن بیش از پنج هزار نفر، مجددا تمامی دنیامتوجه اسلام و مسلمانان گردید. این حادثه سند تعصبی بودن اسلام بود و بدبینی آنان نسبت به دین محمد(ص)، و این را که اسلام دین ترور، قتل و وحشت است، را مجددا برنگیخت. اکنون این مقدمه را مجددا یک ماهپس از حمله 11 سپتامبر مینویسم. اکنون زمان بسیار حساسی است. اکثر منتقدین اسلام بیشتر به آیه هایی ازقرآن اتکا میکنند که در آنها به جنگ و انتقامگیری توجه گردیده و میتواند به راحتی روحیه افراطی گرائی را درخواننده خود تقویت نماید. آنها، اغلب این را نادیده میگیرند که در کتابهای مسیح و موسی (علیهما السلام)نیز میتوان عباراتی حاکی از همین خشونت را پیدا کرد. در تورات، مردم اسرائیل بارها به خراب کردن شعائرمذهبی قوم و بیرون راندن آنان از سرزمین مقدس و عدم انعقاد هیچگونه پیمان نامهای با آنان توصیه شدهاست. گروه بخصوصی از افراطیون یهودی همین آیهها را برای بیرون راندن فلسطینیها از سرزمین هایشان ومخالفت با طرح صلح خاور میانه به کار بردند. تقریبا همه میدانند که استفاده از این آیات، و حمل آنها بر اینمعانی، کاری غیر اصولی است. اگر چه مسیح همیشه چهرهای صلح طلب معرفی شده است اما در انجیلآیههای بسیاری هستند که به تهاجم و نبرد تشویق میکنند. حتی در یک مورد مسیح میگوید: من نه برای صلح بلکه برای ستیز آمدهام. ولی هیچ کس این آیهها را در کشتار هشت هزار مسلمان بوسنیایی به دست مسیحیان صربستان مورد استفاده قرار نداد. در آن زمان هیچ کس مسیحیت را ذاتا خطرناک و متجاوزگر قلمداد ننمود. زیرا اطلاعات مردم به قدری درمورد این دین بالا بود که هیچ کس اجازه چنین ادعائی را به خود نمیداد. بیشترمردم در غرب آنچنان از اسلام بی اطلاع هستند که به هیچ وجه نمیتوانند در داوریهای خود نظری منطقی وصحیح ابراز نمایند. با این وجود، و با همه تاریکی حاکم بر مردم غرب، در مورد اسلام گاهی نیز جرقه هائی ازامید و خوش باوری درخشیده است. برای مثال، اظهار نظرهای رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر انگلستان در مورد جدا بودن راه اسلام از افراطیون تروریست نمونهای از این نظریات میباشد. آنها با حضور در مساجدمسلمانان و بزرگ شمردن اعتقادات و سنتهای مسلمانان آنان را مطمئن ساختند که حمله به افغانستان به هیچوجه حمله به دنیای اسلام نبوده و آنان از صلحطلبی دین اسلام کاملا مطمئن میباشند. این اظهار نظرها درحالی صورت گرفت که 10 سال قبل در زمان سلمان رشدی هیچ سیاست مداری حاضر به طرح چنین مسألهاینبود. حال اکثریت مردم پی بردهاند که دیگر نسبت به مسائل دنیای اسلام و داشتن اطلاعات و فهم بیشتر از دیناسلام نمیتوانند بی تفاوت بمانند. فروش قرآن و کتابهای مربوط به اسلام، از جمله چند کتاب خود من درآمریکا و اروپا، سرسام آور بالا رفت، در حالی که در 12 سال پیش تعداد کمی از مردم چنین احساسی داشتند.اکنون اکثر مردم اشتیاق فوق العادهای نسبت به داشتن اطلاعات در مورد قرآن، محمد (ص) و اسلام از خود نشان میدهند. اگر چه اتفاقات ناگواری در عکس العمل به حادثه 11 سپتامبر رخ داد: کشته شدن یک سیک هندی به جرم داشتن عمامه، کشته شدن چندین نفر از شهروندان خاورمیانهای تنها به جرم پوشیدن لباساسلامی، مضروب کردن یک راننده افغانی - که چون در گروه طالبان خدمت میکرد آنچنان مضروب شد که ازگردن به پائین فلج گردید همگی از پیامدهای عکس العمل مردم نادان به این مسأله بود. زنان از پوشیدنحجاب خود داری مینمودند. لیکن نگرانی عمیقی نیز در بین روشنفکران جامعه نسبت به این عکس العملهاوجود داشت. من همه این مسائل را مثبت میدیدم، زیرا بر این باورم که از این حمله وحشیانه تروریستی میتوان به نتیجهگیری مثبت و درستی جهت بارور کردن افکار مردم غرب نسبت به اسلام رسید. برای من خیلی دردناک بود که تروریستها خود را پیرو صدیق محمد (ص) دانسته و باور داشتند که پا در جایپای او میگذارند. اسامه بن لادن، مظنون اصلی، در حقیقت دنبال رو نادانی است که از سید قطب، اصول گرایمتعصب مصری در سال 1966 بوسیله جمال عبدالناصر محکوم به مرگ شد، پیروی میکنند. در حالی کهزندگی محمد (ص) براساس اصول وحی، که از طرف خداوند به او نازل شده است و در جهت قبول دستوراتحقیقتی وجودی (خداوند )برای تنظیم جامعهای انسانی است، برنامه ریزی گردیده بود. محمد (ص) براینابودی جاهلیت، مسألهای که معنای آن در غرب برابر با بربریت و نادانی است، جنگید اما، بنابر روایت سیدقطب، هر عصری جاهلیت زمان خود را داراست، و وظیفه مسلمانان است تا برای نابودی آن از دامان اسلام وبشریت جهاد نمایند. بر اساس همین نظریه، ابتدا مسلمانان بایستی پیش قراولانی برای این جهاد تدارک ببینند. همان گونه که محمد (ص) و یارانش دراولین دعوتها در مکه پیشقراول گردیدند. نهایتا مسلمانان بایستی باتشکیل جامعهای دور از جاهلیت، خود را برای مبارزات بعدی آماده نمایند و سپس این مبارزات میبایستی تاپیروزی نهائی برای جهانی شدن اسلام ادامه یابد. همان گونه که محمد (ص)، با فتح مکه در سال 630، به اینخواسته دست یافته و کلیه عربستان را زیر پرچم اسلام در آورد. بن لادن، دقیقا این ایدئولوژی را باور داشت. اظهار نظرهای او در هفتههای بعد از حمله 11 سپتامبر و نشاندادن اردوگاههای پیشقراولان جهاد همگی نشان دهنده این نظریه بود که خود را برای حملات بزرگتر آمادهمیسازد. بر اساس آنچه در چمدانهای ربایندگان به دست آمده، به آنها گفته شده بود که (خوش بین باشید )،آنها هم حتما براین باور بودند که به روش محمد (ص)کارها را خوش بینانه دنبال مینمایند، زیرا پیامبر همیشهخوش بین بود. بسیار بعید به نظر میرسد که محمد (ص) نظریه خوش بینانهای در مورد این قتل عامهای وحشیانه داشتهباشد، زیرا همانگونه که در صفحات بعد مشخص خواهد شد، بیشتر هم او صرف جلوگیری از چنینبرخوردهای وحشیانه گردید، زیرا لغت (اسلام) که به معنای تسلیم بودن در برابر خداوند است از ریشه (سلام)به معنای (صلح )گرفته شده است و روش عملی او در پیشبرد اهداف بیشتر به روش صلح طلبانه گاندیشباهت دارد. در تفسیر این موضوع که جهاد در نظر محمد (ص) صرفا وسیلهای برای ارتقاء درجه پیامبری اوبوده، حقیقت زندگی ایشان توسط اصول گرایان منحرف گردیده و به زیر سؤال رفته است. محمد (ص) مردجهاد بود ولی یک صلح طلب واقعی هم بود، زیرا جان و اعتقاد و پیروی نزدیکترین یاران خود را در جریان صلح با مکه به گرو گذارد، تا این اتحاد بدون خونریزی به انجام رسد. او، به جای خونریزی و قتل عام، پیوستهدر فکر مذاکره و صلح بود، این معنا را در سوره (فتح ) به خوبی میتوان دریافت که فتح مکه را بدون خونریزیپیروزی بزرگ مینامد. ما داستان واقعی زندگی محمد (ص) را در این مقطع خطرناک تاریخ بشری لازم داریم. ما نبایستی اجازه دهیمکه متعصبین خیره سر اسلامی با تحریف زندگی پیامبر به نفع خود از آن استفاده کنند. به علاوه، ما از داستان زندگی ایشان مسائل بسیار مهمتری را برای هدایت خود در این دنیای متغیر بایستی بیاموزیم.محمد (ص) در زمانی که ماموریت خود را آغاز نمود هیچگونه برنامه مدون از پیش تنظیم شدهای برای رسیدنبه اهداف نداشت، چون چنین برنامهای میبایست بر اساس رسوم جاهلیت، که در حمله، دفاع، قتل وانتقامگیری خلاصه میشد، تنظیم میگردید و حال آنکه او خود قصد حذف آنها را داشت. او، به جای اتکا بهیک برنامه از پیش تنظیم شده، به حوادث اجازه خودنمائی داد، و با حوصله، دقت و هوشیاری هر کدام راتجزیه و تحلیل نموده و بسیار فراتر از مردمان زمان خود به آنها پاسخ مناسب داد. بنا براین، او توانست عربستانپاره پاره شده را متحد سازد، مسألهای که در آن زمان برای بسیاری غیر قابل باور و غیر قابل درک بود. ما نیز باید پس از حادثه 11 سپتامبر به باورهای اصولی جدیدی برسیم. ما بایستی تشخیص دهیم که دیگر با این حوادثبه روشهای سنتی نمیتوانیم برخورد نمائیم. ما به راه حلهای جدید برای برخورد با چنین حوادث ما فوقتصور نیازمندیم که بیشتر آنها را میتوانیم از روشهای عقلانی (غیر احساسی )خود پیامبر کسب نمائیم. تمامیطول زندگی محمد (ص) نشان میدهد که ما در مرحله اول بایستی خود خواهی، نفرت و نادیده گرفتن عقایددیگران را از خود دور نمائیم. بدین وسیله خواهیم توانست دنیائی مطمئن و استوار برای زندگانی هماهنگمردمان در کنار هم بسازیم، دنیائی که بشریت بتواند به راحتی و به دور از هر گونه ظلم و ستم و نابرابری در آنزندگی کند. در غرب همیشه به اسلام با نظر تعصب، برتری و نادیده گرفتن اصول آن برخورد کردهایم، اما اکنون یاد گرفتیمکه دیگر نمیتوانیم با چنین نادیده انگاری و تعصب به راه خود ادامه دهیم. در آخر این زندگی نامه، نظریه محقق کانادائی ویلفرد کانتول اسمیث را آوردهام که نوشتههای او همیشه مایهالهام من بوده است. او در سال 1956 چنین نوشت: غرب و دنیای اسلامی نمیبایستی به سادگی از وقایع قرنبیستم بگذرند، مسلمانان بایستی قبول نمایند که پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک غرب واقعیتی است غیرقابل انکار که در نتیجه تلاش و کوشش آنان به دست آمده است و غربیان نیز بایستی بدانند که آنها نمیتواننددر یک جهان مجزا و طبقه بندی شده به زندگی ادامه دهند. تا زمانی که تمدن غرب و اصول مسیحیت به ایننتیجه نرسند که بایستی با سایرین نیز هماهنگ با اصول عقاید آنان برخورد نمود این دو (غرب و اسلام )بهنتیجه مشترکی نخواهند رسید. حادثه 11 سپتامبر نشان داد که هم غرب و هم دنیای اسلام متأسفانه در رسیدنبه این اشتراک فکری شکست خوردهاند. اگر غرب بخواهد در قرن 21 با سایر مسلمانان کره خاک همساز عملنماید میبایستی عقاید، احساسات و روشهای زندگی آنان را بهتر شناخته و با آنها هماهنگ گردد. و بهترین راهبرای این شناخت آشنایی با روش زندگی پیامبر اسلام است.
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
بازدیدهای اخیر شما