یاسمین و گل آفتابگردان
4 (1)
سال نشر : 1394
تعداد صفحات : 28
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 56800
10003022
معرفی کتاب
در کتاب «یاسمین و گل آفتابگردان» نوشته مهند العاقوص و تصویرگری طیبه توسلی ماجرای دختربچه ای به نام یاسمین بیان می شود که در سرزمینی زندگی می کند که تاریک است و مردم انتظار طلوع خورشید را می کشند. اما بعد از اینکه خورشید طلوع می کند اتفاق ناخوشایندی برای دخترک رخ می دهد.«زمستان در حال رفتن بود که مردم خبر خوش طلوع خورشید را شنیدند. یاسمین وقتی این خبر خوب را شنید، آنقدر خوش حال شد که تا صبح خوابش نبرد. مثل ستاره، صورتش به طرف ماه بود و با ماه حرف می زد.
صبح که شد، یاسمین زیباترین لباسش را پوشید و بیرون رفت تا خورشید را ببیند. بچه ها در کوچه جمع شده بودند و به آسمان نگاه می کردند. کوچه پر شده بود از سرو صدای شاد بچه ها. یاسمین پیش بچه ها رفت که منتظر آمدن خورشید بهار بودند.»
گل لبخند، صورت زیبای یاسمین را زیباتر کرد. یاسمین بیشتر از قبل به گل آفتابگردان علاقه مند شد. انگار که چیز جدیدی را کشف کرده باشد، با خوشحالی پرسید: «پس به خاطر همین است که اسمت را آفتابگردان گذاشته اند؟»
بله. من خورشید را با درون و وجودم می بینم و حس می کنم. هر جا که خورشید را حس کنم، سرم را به طرفش می چرخانم. تازه، من خیلی شبیه خورشیدم.
مادر، حرف های یاسمین و گل را شنید و آرام شد. شب که شد، مادر پیش دخترش خوابید و او را در آغوش گرفت؛ مثل جسمی که جان و قلبش را در آغوش می گیرد. بعد قصه زیبای «مرد نورساز» را برای یاسمین تعریف کرد. مردی که به دریا می رفت و ماهی های نورانی صید می کرد. بعد نورِ آن ها را می گرفت و ماهی ها را در دریا رها می کرد. نور ماهی ها را به کسانی می داد که قدر نور و روشنی را می دانند. این طور شد که اسم آن مرد را مرد نورساز گذاشتند...
بله. من خورشید را با درون و وجودم می بینم و حس می کنم. هر جا که خورشید را حس کنم، سرم را به طرفش می چرخانم. تازه، من خیلی شبیه خورشیدم.
مادر، حرف های یاسمین و گل را شنید و آرام شد. شب که شد، مادر پیش دخترش خوابید و او را در آغوش گرفت؛ مثل جسمی که جان و قلبش را در آغوش می گیرد. بعد قصه زیبای «مرد نورساز» را برای یاسمین تعریف کرد. مردی که به دریا می رفت و ماهی های نورانی صید می کرد. بعد نورِ آن ها را می گرفت و ماهی ها را در دریا رها می کرد. نور ماهی ها را به کسانی می داد که قدر نور و روشنی را می دانند. این طور شد که اسم آن مرد را مرد نورساز گذاشتند...
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1394
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1394
-
شمارگان2500
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرحلی
-
تعداد صفحات28
-
ناشر
-
نویسنده
-
مترجم
-
تصویرگر
-
طراح
-
بازنویسی
-
زیر نظر
-
وزن194
-
تاریخ ثبت اطلاعاتیکشنبه 8 مرداد 1396
-
شناسه56800
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط