loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

سیاره (زندگینامه و خاطرات شهید جعفر نجاتی)

ناشر نشر امینان

نویسنده حسین بنی احمدی

سال نشر : 1396

تعداد صفحات : 160

چاپ تمام شده ؛ درصورت چاپ مجدد به من اطلاع بده notify me

معرفی کتاب

داستان پیش رو، سعی در معرفی فضای فکری جوانان و همراهی خانواده ها داشته و اصراری بر بزرگ نمایی و درشت نویسی ندارد. نوع نگارش داستان با زبان عامیانه و روند بازگویی قصه هم براساس باورپذیری و برقراری ارتباط شکل گرفته است.

موضوع محوری کتاب، زنی به نام سیاره بوده که مادر 2 شهید به نام های جعفر و حسین نجاتی است. کتاب، روایتگر داستان زندگی شهید جعفر نجاتی است، هرچند به زندگی و شهادت حسین هم اشاره دارد و یک فصل از کتاب هم به شهادت او اختصاص دارد.

این اثر، رمانی کوتاه و واقعی از زندگی جعفر نجاتی، شهید بیست ساله ای است که در جنگ، یک پا و یک دستش را از دست داده و در آخرین اعزامش به جبهه شیمیایی می شود و روزهای پایانی عمرش را در بیمارستان سپری می کند و سرانجام روزی از فصل بهار به دیدار معبودش می شتابد. محوریت سیاره، مادر جعفر، فضا و قالب کار را با دیگر کتاب های خاطرات و زندگی نامه در حوزه جنگ و دفاع مقدس متفاوت کرده و به دلیل نگارش ساده و روان و نزدیک به جامعه امروزی، سعی بر ارتباط موثر و ملموس با مخاطب دارد.

«تربیت در دامان مادر»، «شکل گیری شخصیت»، «حضور جانانه در جبهه و پشت جبهه»، «همچون کوه استوار»، «پرواز»، «شاهد و همراه» و «تصاویر» عناوین هفت فصل این کتاب بوده که به ترتیب روایت گر دوران «تولد و کودکی»، «نوجوانی»، «دفاع مقدس»، «شهادت حسین»، «شهادت» و «پس از شهادت» و در انتها تصاویر شهید جعفر نجاتی است.

«سه نفری به بخش مجروحان شیمیایی رسیدند. حسن به محض ورود به ساختمان به اتاق دوم رفت که امیر در آنجا بود و سیاره و اصغر به سمت انتهای سالن رفتند که بعد از یک پیچ، آخرین اتاق متعلق به جعفر بود. وقتی پیچ راهرو را پشت سر گذاشتند، تجمع چند نفر از همرزمان جعفر، در جلوی درب اتاقش که با صدای گریه همراه بود، قوت زانوهای سیاره را گرفت. قدم های سیاره کند و ضربان قلبش تند شده بود. ناگهان از درون اتاق جعفر کسی فریاد کشید:

هم رزم: جعفر پاشو با مرام، مارو تنها نذار!

سیاره با صورت زمین خورد و بیهوش شد. اصغر که کمی زودتر با دیدن این شرایط از سیاره فاصله گرفته بود، صدایی شنید؛

پرستار: این خانوم با کیه؟ یکی بیاد کمک کنه!

اصغر: این خواهرمه، مادر همون جانبازی که تو اون اتاقه.

پرستار: آخی بمیرم براش، حالا فهمیدم چرا بیهوش شد. لطفا کمک کنید بیارینش توی این اتاق.

سیاره را بر روی تختی گذاشتند و پرستار برای به هوش آوردنش اقداماتی کرد. سیاره به هوش آمد و خیلی سریع از تخت پایین آمد و به سمت اتاق جعفر رفت. هم رزمان و رفقای او کنار رفتند تا سیاره وارد اتاق شود. همه اتاق را ترک می کنند تا مادر در کنار پیکر فرزندش، آرام گیرد. اصغر مراقب حال خواهرش است.

سیاره ملحفه روی صورت او را کنار می زند و ابتدا فقط دقایقی را اشک می ریزد. سپس با او حرف می زند.

سیاره: بالام لای لای، جعفریم لای لای، پسرم بخواب، دیگه راحت شدی، آقاتو دیدی؟ سلام مامان و رسوندی؟ جعفر راست گفتی ها، درختمون شکوفه داد! ولی زندگیم خزون شد مامان، دیگه سیاره مرد!!»
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما