همسفر شقایق: خاطرات همسران فرماندهان شهید استان کرمان
سال نشر : 1388
تعداد صفحات : 295
معرفی کتاب
"در اولین نگاه به میدان رزم، آن چه در ذهن تداعی می شود چیست؟ آیا جز خون و خطر؟ اما دین مبین اسلام درصدد پرورش انسان کامل است؛ انسان هایی که در قله ی شهادت هنگام جهاد و در قله ی رافت هنگام زندگی قرار دارند. رافت مردان جنگ، حقیقت پنهان زندگی آن هاست. این کتاب دربرگیرنده ی شیوه ی همسرداری این سرداران شهید است که به نقل از همسرانشان بازگو گردیده است. برخی از این روایات عبارت اند از: "همه ی عالم را در خودش جامی داد/ به نقل از غاده جابر، همسر سردار شهید مصطفی چمران"؛ "ابراهیم در راه گریه می کرد/ روایت ژیلا بدیهیان، همسر سردار شهید محمدابراهیم همت"؛ "این جا مخابرات نیست/ روایت تهمینه عرفانیان، همسر سردار شهید ولی ا.. چراغچی"؛ "حالا فهمیدی چه حالی دارم؟/ روایت زهرا منصف، همسر سردار شهید عباس کریمی"."
من می خواهم یک کلام از خودت بشنوم تو از من راضی هستی یا نه؟ مرا حلال می کنی یا نه؟ از من ناراحتی یا مشکلی نداری؟ آن دنیا یقه ام را نگیری! من امشب باید خیالم راحت شود.من به شوخی گفتم: «آخر مگر الآن وقت این حرف هاست؟ من اصلا ناراحتی از دست تو ندارم.»حاج یونس گفت: «فردا صبح نشنوم بگویی تو مکه رفتی؛ مرا نبردی. نگویی دو ماه - دو ماه بچه هایت را گذاشتی و رفتی. نگویی با رفتن تو به جبهه، من چه قدر سختی و رنج بردم و چه قدر ناراحتی کشیدم. فردای قیامت این حرف ها را به من نزنی.»من دوباره خندیدم و گفتم: «من حلالت کردم. من از تو راضی هستم.»رنگ حاج یونس تغییر کرد و دوباره گفت: «اگر از ته دل این حرف را گفتی، من اگر شهید شدم، آن دنیا شفاعتت می کنم.»من وقتی این برخورد حاجی را دیدم، ناگهان بغض کردم و زدم زیر گریه.رنگ چهره ی حاجی را دیدم، ناگهان بغض کردم و زدم زیر گریه.رنگ چهره ی حاجی کاملا عوض شده بود؛ سفید و سرخ. رگ های گردنش ورم کرده بود.من گریان گفتم: «حاجی، از دست من هیچ ناراحتی نداشته باش. من خودم بچه ها رو روی چشمم بزرگ می کنم.»حاج یونس هم گفت:- من هم در آن دنیا حتما شفاعتت می کنم.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1388
-
چاپ جاری2
-
تاریخ اولین چاپ1376
-
شمارگان3000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات295
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن370
-
تاریخ ثبت اطلاعاتدوشنبه 26 بهمن 1388
-
شناسه5764
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط