ماه در آب: ابوالفضل عباس بن علی (ع)
4.5 (2)
سال نشر : 1393
تعداد صفحات : 175
معرفی کتاب
این کتاب درباره داستانهایی از زندگی حضرت ابوالفضل عباس (ع)، بخصوص در وقایع کربلا و عاشوراست.
کسی در عباس فریاد می زند بنوش تا توان جنگیدن باشد. بنوش تا توان رساندن آب به خیمه ها باشد. بنوش تا در خیمه سهمی از آب برنداری.
مگر چیزی از فرات کم می شود؟
مگر حسین راضی نیست؟
مگر...
نه نه، موجی قوی تراز درون می گوید: حسین تشنه است. کودکان سینه بر خاک می گذارند تا التهاب عطش را کاهش دهند. اضغر را قطره آب کافی است. رقیه چندبار در بدرقه تو افتاد. سکینه رمق ایستادن نداشت. درچشم های زینب می خواندی تشنگی تارشان کرده است.
نه...هرگز. آنها تشنه ترند! اصلاً به آب نگاه کن چی می بینی؟ این کیست که در آب چشم درچشم تو دوخته است.
عباس به آب نگریست. درآب، حسین بود. موج ها در حرکت خویش، حسین می نگاشتند. صدای موج، حسین بود. به خویش برگشت و درخویش جز حسین ندید و... حسین تشنه بود.
آب بنوش عباس! آب خنک و زلال و گوارا با عباس سخن می گفت. دست رشید عباس در آب فرو رفت. نوازش آب با دست های تشنه و جان تشنه ترچخ می کند.
قطره های عزیز از کف می چکید. آب را بالا آورد تا فضای دهان رسید. نسیم خنک آب چهره عباس را می نواخت.
ساقی بنوش، گوارایت باد!
باز در موج ها ولوله افتاد. حسین،حسین،حسین.
خورشید شرمسار ساقی درآب،پشت غبار پنهان شد.
عباس مشک از پشت فرو آورد. مشک ها حریصانه می نوشیدند. موسیقی دلنشین و شیرین آبی که در کام مشک می رفت، جان عباس را از شعف لبریز می کرد.
تصویر کودکانی که سیراب می شوند. لبخند حسین، آرامش پس از عطش و قاه قاه کودکان در قلب عباس سروری عجیب برپا می کرد.
دهانه مشک ها را بست. مشک ها را در آغوش فشرد، براسب نشست. مشک ها آبروی عباس بود و تمنای حسین از او. شیرین تر از جان در آغوششان فشرد. از علقمه بیرون آمد. براسب نشست. شمر و عمرسعد فریاد می زدند و کمانداران را به محاصره عباس می خواندند....
مگر چیزی از فرات کم می شود؟
مگر حسین راضی نیست؟
مگر...
نه نه، موجی قوی تراز درون می گوید: حسین تشنه است. کودکان سینه بر خاک می گذارند تا التهاب عطش را کاهش دهند. اضغر را قطره آب کافی است. رقیه چندبار در بدرقه تو افتاد. سکینه رمق ایستادن نداشت. درچشم های زینب می خواندی تشنگی تارشان کرده است.
نه...هرگز. آنها تشنه ترند! اصلاً به آب نگاه کن چی می بینی؟ این کیست که در آب چشم درچشم تو دوخته است.
عباس به آب نگریست. درآب، حسین بود. موج ها در حرکت خویش، حسین می نگاشتند. صدای موج، حسین بود. به خویش برگشت و درخویش جز حسین ندید و... حسین تشنه بود.
آب بنوش عباس! آب خنک و زلال و گوارا با عباس سخن می گفت. دست رشید عباس در آب فرو رفت. نوازش آب با دست های تشنه و جان تشنه ترچخ می کند.
قطره های عزیز از کف می چکید. آب را بالا آورد تا فضای دهان رسید. نسیم خنک آب چهره عباس را می نواخت.
ساقی بنوش، گوارایت باد!
باز در موج ها ولوله افتاد. حسین،حسین،حسین.
خورشید شرمسار ساقی درآب،پشت غبار پنهان شد.
عباس مشک از پشت فرو آورد. مشک ها حریصانه می نوشیدند. موسیقی دلنشین و شیرین آبی که در کام مشک می رفت، جان عباس را از شعف لبریز می کرد.
تصویر کودکانی که سیراب می شوند. لبخند حسین، آرامش پس از عطش و قاه قاه کودکان در قلب عباس سروری عجیب برپا می کرد.
دهانه مشک ها را بست. مشک ها را در آغوش فشرد، براسب نشست. مشک ها آبروی عباس بود و تمنای حسین از او. شیرین تر از جان در آغوششان فشرد. از علقمه بیرون آمد. براسب نشست. شمر و عمرسعد فریاد می زدند و کمانداران را به محاصره عباس می خواندند....
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1393
-
چاپ جاری12
-
تاریخ اولین چاپ1383
-
شمارگان7000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات175
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن272
-
تاریخ ثبت اطلاعاتشنبه 13 مهر 1387
-
شناسه599
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
رضا
واقعاً کتاب خیلی قشنگیه. دستتون درد نکنه.
23 اردیبهشت 1395