loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

حکایت قریبی در غربت: خاطرات یعقوب اصلان

ناشر مولی

مترجم داود وفایی

سال نشر : 1396

تعداد صفحات : 356

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 61990 10003022
320,000 304,000 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

این کتاب خاطرات یعقوب اصلان از مبارزان مسلمان ترکیه را شامل می شود که پس از کودتای نظامی ترکیه در سال ۱۹۸۰ تحت تعقیب حکومت وقت قرار گرفت و به ایران آمد. او سال ها در حسرت دیدن ایران و همنشینی با انقلابیون و مبارزان مسلمان این کشور بود. یعقوب پس از ورود به ایران، مدتی را با انقلابیون مسلمان به سر برد و سپس برای مبارزه به افغانستان رفت و در کنار مردم محروم این کشور قرار گرفت.

یعقوب اصلان پس از مدتی مبارزه با نیروهای اشغالگر شوروی در افغانستان، دوباره به ایران بازگشت تا در جبهه های نبرد ایران و عراق، ایفای نقش کند. او در طول حضور در جبهه های جنوب، به آموختن دوره هدایت تانک و اندوختن تجربیات جنگی برای مبارزان ترکیه پرداخت.

اصلان در عملیات آزادسازی خرمشهر مجروح شد و پس از مداوا دوباره راهی جبهه های جنوب و غرب ایران شد. او سپس به لبنان رفت و در کنار مبارزان لبنانی و فلسطینی جنگید. او در حال حاضر در شهر وان در ترکیه زندگی می کند و به فعالیت های سیاسی و انتقادی مشغول است. خاطرات اصلان در ۲۵ بخش نوشته شده است.

ترجمه کتاب پیش رو توسط داود وفایی دوست و همرزم اصلان در سال های انقلاب و جنگ، انجام شده است. مترجم ترجمه این اثر را به ایرج عشقی و محمود فیض آبادی دو تن از دوستان مشترکش با اصلان، که به عنوان بسیجی در جبهه شهید شده اند، تقدیم کرده است.

نمی شد انتظار داشت در جایی که خشم به اوج می رسد و خصومت تمام زوایای حیات را در بر می گیرد، طرفین در رعایت مقررات جنگ حساسیت نشان دهند. یاد زمانی افتادم که برای اولین بار به ایران آمدم و بین آن چه خوانده بودم و آن چه می دیدم تفاوت هایی حس می کردم. ما اسلام را در کتاب ها خوانده بودیم و آن چه در عمل می دیدیم حقایق موجود در حیات اجتماعی بود.

پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، ما در مناطقی از استانبول که زیر نفوذ خودمان بود و در مقابله با چپ ها اصطلاحا مناطق آزاد می نامیدیم، اجازه نمی دادیم کسی بی حجاب رفت و آمد کند، دختر و پسرها نباید دست همدیگر را می گرفتند، با کسانی که در ماه رمضان علنا روزه خواری می کردند برخورد می کردیم، رستوران ها و قهوه خانه ها در ماه رمضان و در طول روز باید تعطیل می کردند، با هم بودن دختر و پسرها در ساعات پایانی شب آن هم با سر و وضع غیر عادی ممنوع بود، ما حتی در آرایش تند زنان نیز دخالت کردیم، آن ها باید با سر و وضع ساده در خیابان ها رفت و آمد می کردند. ما در مناطق مذکور به خیال خود در صدد پیاده کردن احکام یک دولت اسلامی بودیم. نگهبانی اخلاقی، برداشت هایمان از عدالت و روابطمان با جامعه، برآمده از اندیشه های اسلامی ما بود...
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما