قصه های من و ننه آغا - جلد اول
4 (4)
سال نشر : 1401
تعداد صفحات : 175
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 62215
10003022
معرفی کتاب
کتاب قصه های من و ننه آغا به قلم مظفر سالاری نوشته شده و توسط نشر کتابستان معرفت منتشر شده است. این کتاب شامل 23 داستان جذاب برای گروه سنی کودک و نوجوان است.کتاب قصه های من و ننه آغا به موضوع خانواده و فرهنگ اصیل یزد می پردازد و نویسنده در این اثر در صدد حفظ و احیای فرهنگ بومی و محلی سال های نه چندان دور که در زندگی ماشینی امروز در حال فراموشی و از بین رفتن است.
«آغا» به معنای بزرگ است که در یزد و برخی مناطق به مادرِ پدر «ننه آغا» گفته می شود.
نویسنده در بخشی از مقدمه می نویسد:
به مادربزرگ پدرم می گفتیم ننه آغا. پدرم تک فرزند بود و ننه آغا با ما زندگی می کرد. شوهرش وقتی پدرم هفت ساله بود، از دنیا رفت و ننه آغا با اینکه زیبا بود دیگر ازدواج نکرده بود.
ما هفت خواهر و برادر بودیم و با پدر و مادر و ننه آغا می شدیم ده نفر. ننه آغا بزرگتر خانواده بود و حرف آخر را او می زد. پدر و ماردم از او حرف شنوی داشتند و می دانستند حرف ها و تصمیم هایش درست و عاقلانه است.
ننه آغا چاق و قد بلند و خوش قیافه بود. در فامیل احترام داشت. آشپزی اش عالی بود. مادرم قالی می بافت و به بچه های قد و نیم قدش می رسید و ننه آغا فکری برای ناهار می کرد. غداهای سنتی را بلد بود و با ساندویچ و ماکارونی و سوسیس کالباس میانه ای نداشت.
چای را توی پیاله کوچک چینی می خورد. خواهرزاده های تهرانی اش که به یزد می آمدند دوست داشتند خانه ما بمانند و از دست پخت او بخورند. توی حیاط تنوری هیزمی داشتیم. خودش خمیر درست می کرد و نان می پخت. برای ورآمدن خمیر، به جای مخمرهای بازاری، از خمیر ترش استفاده می کرد... .
به مادربزرگ پدرم می گفتیم ننه آغا. پدرم تک فرزند بود و ننه آغا با ما زندگی می کرد. شوهرش وقتی پدرم هفت ساله بود، از دنیا رفت و ننه آغا با اینکه زیبا بود دیگر ازدواج نکرده بود.
ما هفت خواهر و برادر بودیم و با پدر و مادر و ننه آغا می شدیم ده نفر. ننه آغا بزرگتر خانواده بود و حرف آخر را او می زد. پدر و ماردم از او حرف شنوی داشتند و می دانستند حرف ها و تصمیم هایش درست و عاقلانه است.
ننه آغا چاق و قد بلند و خوش قیافه بود. در فامیل احترام داشت. آشپزی اش عالی بود. مادرم قالی می بافت و به بچه های قد و نیم قدش می رسید و ننه آغا فکری برای ناهار می کرد. غداهای سنتی را بلد بود و با ساندویچ و ماکارونی و سوسیس کالباس میانه ای نداشت.
چای را توی پیاله کوچک چینی می خورد. خواهرزاده های تهرانی اش که به یزد می آمدند دوست داشتند خانه ما بمانند و از دست پخت او بخورند. توی حیاط تنوری هیزمی داشتیم. خودش خمیر درست می کرد و نان می پخت. برای ورآمدن خمیر، به جای مخمرهای بازاری، از خمیر ترش استفاده می کرد... .
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1401
-
چاپ جاری9
-
تاریخ اولین چاپ1396
-
شمارگان1200
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات175
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن180
-
تاریخ ثبت اطلاعاتشنبه 30 دی 1396
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتشنبه 4 آذر 1402
-
شناسه62215
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
امیررضا پارسی زاده
خیلی خوب بود دست نویسنده درد نکنه
15 دی 1401
محمد امین زهرایی
خیلی عالی
4 اسفند 1399