معرفی کتاب
کتاب «فهیمه» زندگی نامه داستانی فهیمه محبی است که برای اولین بار در سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران عرضه شد. کتاب فهیمه نوشته نفیسه ثبات خاطرات فهمیمه محبی است که انتشارات روایت فتح آن را منتشر کرده است. فهمیمه محبی زمانی که همسرش توسط نروهای شاهنشاهی کشته شد ابتدا تمام زندگیای را صرف علم و سپس صرف کمک به پیروزی ایران در جنگ تحمیلی کرد.فهیمه محبی اصالتا اهل انجدان از توابع استان مرکزی است. پدرش وکیل و همسرش خلبان هوانیروز ارتش بود که در زمان رژیم شاهنشاهی در حادثه ای مشکوک هلی کوپتر حامل آنها سقوط کرد و کشته شد. فهیمه محبی چند سال پس از این اتفاق به لندن رفته و در آنجا به فعالیت های ضد رژیم شاهنشاهی مشغول شد و پس از پیروزی انقلاب به ایران بازگشت.
زمانی که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد، پسر کوچکش سعید محبی رهسپار جبهه شد و در عملیات آزادسازی خرمشهر به فیض شهادت نائل آمد. او پس از شهادت پسرش نیز عازم مناطق عملیاتی شد و به همراه پری داودیان به کمک رسانی پشت جبهه مشغول می شود که این اقدام تا پایان جنگ ادامه یافت.
با اتمام جنگ، او انتشاراتی را به نام پسر شهیدش تاسیس کرد و دایره المعارف تشیع را به چاپ رساند، او در راه چاپ کتاب ها تمام دارایی اش را خرج می کند. فهیمه سرانجام در سال 88 بر اثر ابتلا به بیماری سرطان جان به جان آفرین تسلیم می کند.
اوایل دی ماه، رضا شاه فرمان کشف حجاب را رسماً در تمام بلاد ایران اعلام کرد. از قبل، زمزمه هایش بین مردم شنیده می شد، ولی کسی جدی نمی گرفت. حالا همه چیز جدی شده بود. رحیمه نمیتوانست چادرش را بردارد. دلش هم رضا نمی شد که خانه نشین شود و به قوم وخویش سَر نزند. گاهی شب ها که فهیمه خواب می رفت، چادرش را سر می کرد و به سرعت می دوید بین کوچه و صلۀ ارحامش را تکمیل می کرد.
با تمام مراقبت هایی که رحیمه و محمدحسین انجام می دادند که بچه ها چیزی از این موضوع نفهمند، فهیمه از بین حرفهایشان فهمیده بود که مادر مخفیانه، شب ها به دیدن قوم و خویش هایش می رود. رحیمه نگران بود: «فهیمه جون یه وقت تو مدرسه از دهنت نپره که مامانم شب ها از خونه می زنه بیرون. آژانا همه جا هستند. اگه بو ببرن، کار برامون سخت میشه. این رو به رضا هم بگو. مدرسه جای این حرفا نیست دخترم. »
با تمام مراقبت هایی که رحیمه و محمدحسین انجام می دادند که بچه ها چیزی از این موضوع نفهمند، فهیمه از بین حرفهایشان فهمیده بود که مادر مخفیانه، شب ها به دیدن قوم و خویش هایش می رود. رحیمه نگران بود: «فهیمه جون یه وقت تو مدرسه از دهنت نپره که مامانم شب ها از خونه می زنه بیرون. آژانا همه جا هستند. اگه بو ببرن، کار برامون سخت میشه. این رو به رضا هم بگو. مدرسه جای این حرفا نیست دخترم. »
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1399
-
چاپ جاری2
-
تاریخ اولین چاپ1397
-
شمارگان1100
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعجیبی
-
تعداد صفحات360
-
ناشر
-
نویسنده
-
ویراستار
-
وزن313
-
تاریخ ثبت اطلاعاتدوشنبه 11 تیر 1397
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتدوشنبه 10 مهر 1402
-
شناسه67019
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط