فراخوانده: روایتی مستند از زندگی و زمانه سردار شهید حسین قاینی فرمانده گردان رعد
سال نشر : 1397
تعداد صفحات : 288
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 70904
10003022
احتمال تاخیر در تهیه
معرفی کتاب
کتاب «فراخوانده»؛ روایتی مستند از زندگی و زمانه سردار شهید حسین قاینی فرمانده گردان رعد می باشد.این کتاب که تلفیقی از خاطرات شفاهی خانواده و دوستان شهید و نیز یادداشت های روزانه وی است، به شیوه متفاوتی تنظیم و گردآوری شده است.
رسیدیم به یک سبزه زار. حسین موتور را پارک کرد و رفت داخل سبزه ها دراز کشید. حدود دو ساعت آن جا بودیم. من کنارش نشسته بودم و نگاهش می کردم. حسین دراز کشیده بود و از روزگار می گفت. درد دل می کرد. احساس کردم دارد وصیت می کند. از مسائل اجتماعی گفت و از خانواده اش. از مسائل سپاه و درگیری و سیاست ها گلایه ها کرد. از زمانه و روزگار گفت و گفت و گفت. من فقط نگاهش می کردم. تمام این صحنه ها و خواب ها، جلو چشمم بود. روزی که از قرارگاه بدر سوار وانت شدند، فکر کردم نکند دوباره حسین را نبینم. ماشین از تپه ای بالا رفت و ناپدید شد. تا آخرین لحظه نگاهش کردم. حسین از پیشم رفت.»
عملیاتی که بعدها به والفجر 3 شهرت یافت، در منطقه ی عمومی مهران، ارتفاعات قلاویزان و سلسله ارتفاعاتی آغاز شد که بلندترین قله اش به کله قندی معروف بود. علی مولوی، محمدعلی ذاکریان و حسین هر کدام در جایی جدا از دیگری خدمت می کردند. علی مولوی فرمانده سپاه کاشمر بود، ولی دلش تاب نمی آورد. وقتی شنید می تواند در قالب یک گروه از فرماندهان سپاه، برای بازدید مناطق جنگی به جبهه برود، به سرعت خودش را به منطقه ی عملیاتی والفجر ۳ رساند.
«وارد منطقه که شدم به قرارگاه تیپ 21 امام رضا (ع) رفتم. حاج اسماعیل قاآنی، مسئول طرح و عملیات تیپ بود. سراغ حسین را گرفتم. البته من از خوابی که دیده بود و نامه ای که نوشته بود، اطلاع نداشتم. ولی به طور کلی از نحوه ی رفتنش به جبهه و روحیاتی که داشت، دلم تیر خورده بود و نگرانش بودم. آقا اسماعیل گفت: آقای قاینی مجروح شده و در بیمارستان است. آدرس بیمارستان را پرسیدم اما آدرس درستی نداد. آدرس محل استقرار گردان را گرفتم که بروم سراغ گردان و خبرش را از آن جا بگیرم.»
عملیاتی که بعدها به والفجر 3 شهرت یافت، در منطقه ی عمومی مهران، ارتفاعات قلاویزان و سلسله ارتفاعاتی آغاز شد که بلندترین قله اش به کله قندی معروف بود. علی مولوی، محمدعلی ذاکریان و حسین هر کدام در جایی جدا از دیگری خدمت می کردند. علی مولوی فرمانده سپاه کاشمر بود، ولی دلش تاب نمی آورد. وقتی شنید می تواند در قالب یک گروه از فرماندهان سپاه، برای بازدید مناطق جنگی به جبهه برود، به سرعت خودش را به منطقه ی عملیاتی والفجر ۳ رساند.
«وارد منطقه که شدم به قرارگاه تیپ 21 امام رضا (ع) رفتم. حاج اسماعیل قاآنی، مسئول طرح و عملیات تیپ بود. سراغ حسین را گرفتم. البته من از خوابی که دیده بود و نامه ای که نوشته بود، اطلاع نداشتم. ولی به طور کلی از نحوه ی رفتنش به جبهه و روحیاتی که داشت، دلم تیر خورده بود و نگرانش بودم. آقا اسماعیل گفت: آقای قاینی مجروح شده و در بیمارستان است. آدرس بیمارستان را پرسیدم اما آدرس درستی نداد. آدرس محل استقرار گردان را گرفتم که بروم سراغ گردان و خبرش را از آن جا بگیرم.»
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1397
-
چاپ جاری1
-
شمارگان1100
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات288
-
ناشر
-
تحقیق و تنظیم کتاب
-
وزن302
-
تاریخ ثبت اطلاعاتدوشنبه 14 آبان 1397
-
شناسه70904
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط