loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

او سلمان شد

5 (1)

ناشر شرکت چاپ و نشر بین الملل

نویسنده سید ناصر هاشم زاده

ویراستار بهار دانشور

تصویرگر حسین کلبعلی

سال نشر : 1402

تعداد صفحات : 264

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 7112 10003022
132,000 125,400 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

رمان او سلمان شد، داستان سلمان فارسی صحابه پیامبر اکرم (ص) را از دوران نوجوانی تا زمان حضور نزد پیامبر اکرم (ص) روایت می کند که طی آن «سلمان» مسلمان می شود و نام او نیز از روزبه به سلمان تغییر پیدا می کند.

کتاب او سلمان شد، در 49 فصل تدوین شده است و سیر تحولات روحی سلمان فارسی را از زمان آشنایی با دین اسلام تا مراجعت به عربستان در خود دارد.

از ویژگی های متن این کتاب که آن را از سایر آثار مشابه آن متمایز کرده است، می توان به نثر توصیفی نویسنده اشاره کرد که حالات روحی، شخصیت و تفکرات سلمان فارسی را در مواجهه با پیروان سایر ادیان توصیف و پرسشگری موجود در ذهن و اندیشه او را به در قالب داستان به مخاطب خود ارایه می کند.
علاوه بر این، توصیف سلوک فردی سلمان در راه مسافرت خود از ایران به سمت مدینه که در بسیاری از بخش های متن خواننده را تحت تأثیر قرار می دهد نیز یکی دیگر از نقاط قوت این اثر به شمار می آید.

کتاب او سلمان شد نوشته سید ناصر هاشم زاده است و با تصویرگری گر حسین کلبعلی توسط شرکت و چاپ بین الملل منتشر شده است.

– آیا در راه راهزنان اموالت راغارت کرده اند؟ از سرزمین پارس که چنین ژولیده و فقیرانه بیرون نیامده ای؟
نگاهی به چشمان کشیش انداخت نگاهی که تاعمق نگاه کشیش پیش می رفت.
– هرچه داشتم مسیح از من گرفت.
– مسیح ؟
– آری او از همه راهزنان تیز تر ومهارت دار است. او پدر ومادرم را ازمن گرفت ومرا سرگشته بیابان ها کرد.

.
… تو آزاد شده ی هیچ کس نیستی. من، رسول خدا، تو را آزاد میکنم. تو از خاندان مایی و کسی را بر تو حقی نیست…
علی! بنویس. پیمان آزادی سلمان را بنویس تا همه حاضران بر آن شهادت دهند…
و علی بن ابی طالب نوشت از قول پیامبر آزادی روزبه را که سلمان شده بود.
سلمان، مردی از اهل بیت پیامبر. سلمان، نامی که بر زبان ها جاری شد، اوج گرفت و بالا رفت و فرشتگان نیز او را با این نام شناختند…

.
تاریکی شب بیشتر و بیشتر شد و دیگر روزبه نمی­توانست به تاخت برود.
اسب آرام و آرام­تر شد. حس کرد اهریمنان بسیاری او را احاطه کرده­ اند، آن چه در کتاب­ها خوانده بود او را هراسان می­کرد.
آیا توان راندن اهریمنان را داشت؟
ترس هر لحظه بیشتر بر جانش می­نشست. ناگهان حس کرد صدایی شنید.
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
نظرات

علیرضا محمدخانی

کتاب و خوندم ...... خیلی داستان جالب و خوندنی است فقط من تو این گیر کردم که داستان واقعیه یا نه چون هیچ منبعی نداره و واقعا نمیدونم اینو به عنوان یه داستان ساختگی بخونه یا واقعی

28 اردیبهشت 1395

شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما