رویای یک دیدار
سال نشر : 1397
تعداد صفحات : 168
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 71243
10003022
معرفی کتاب
«رویای یک دیدار»، داستان سرگشتگی روزبه، جوان زرتشتی است که از همان ابتدا با سوالات بی شماری درباره دین و آیین خود روبه رو است. داستان پرهیجانی است از یک واقعه تاریخی جاودان و سرگذشت یکی از مؤثرترین شخصیت های تاریخ صدر اسلام که در اشتیاق رسیدن به حقیقت، دست از آتشکده می شوید و پس از طی سال ها و مسیرهای طولانی به پیامبر آخرالزمان می رسد.«رؤیای یک دیدار»، روایت رؤیایی شیرین است که روزبه زرتشتی را به سلمان محمدی بدل می کند و او را در زمره اهل بیت پیامبر می آورد. کتاب رویای یک دیدار، نوشته سید ناصر هاشم زاده است و در انتشارات عهد مانا به چاپ رسیده است.
پسرم، تو نگهبان آتش مقدسی، مقام کمی نیست. اما بیتوجه شدی. آتش مقدس خاموش شد و تو را درحالیکه نظارهگر آتش خاموشی بودی، یافتند. پریشان بودی و من گفتم که مریض و پریشانحالی و اگر از این پریشانحالی بیرون نیایی و دوباره نگهبان آتشکده نشوی، بر تو گمان بد خواهند برد.
- من این مقام را نمیخواهم، مرا رها کنید تا خودم و دنیا را دریابم. داروی درد من تماشاست پدر. بگذار به تماشای جهان برخیزم. از من مخواه که در خانه بنشینم.
مادر آرام در گوش شوی خود چیزی گفت. پدر آشفته فریاد زد: من باید این وضع را حفظ کنم. آسان به دست نیاوردهام تا چنین آسان آن را از دست بدهم. کمی قدم زد. روزبه در گوشهای آرام گرفت و دیگر سخن نگفت. پدر لحظههایی پسر را نگاه کرد و گفت: باشد. چنین باد که تو میگویی. برو رها باش چون باد. اما با وظیفهای جدید. من دیگر برای سرکشی به مزارع و کشتزارها نخواهم رفت، اما تو خواهی رفت. قبول میکنی پسرم؟
روزبه نگاهی به پدر افکند. چشمان گودافتاده و صورت نحیف او پدر را به رحم آورد، به او نزدیک شد و او را در آغوش گرفت.
- من این مقام را نمیخواهم، مرا رها کنید تا خودم و دنیا را دریابم. داروی درد من تماشاست پدر. بگذار به تماشای جهان برخیزم. از من مخواه که در خانه بنشینم.
مادر آرام در گوش شوی خود چیزی گفت. پدر آشفته فریاد زد: من باید این وضع را حفظ کنم. آسان به دست نیاوردهام تا چنین آسان آن را از دست بدهم. کمی قدم زد. روزبه در گوشهای آرام گرفت و دیگر سخن نگفت. پدر لحظههایی پسر را نگاه کرد و گفت: باشد. چنین باد که تو میگویی. برو رها باش چون باد. اما با وظیفهای جدید. من دیگر برای سرکشی به مزارع و کشتزارها نخواهم رفت، اما تو خواهی رفت. قبول میکنی پسرم؟
روزبه نگاهی به پدر افکند. چشمان گودافتاده و صورت نحیف او پدر را به رحم آورد، به او نزدیک شد و او را در آغوش گرفت.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1397
-
چاپ جاری2
-
شمارگان2500
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات168
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن192
-
تاریخ ثبت اطلاعاتپنجشنبه 1 آذر 1397
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتسهشنبه 8 اسفند 1402
-
شناسه71243
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
لاله
سلام
متن فوق العاده گیرایی داره، واقعا از نویسنده سپاسگزارم، خیلی زیبا نوشتن و لطیف... توصیه میکنم حتما بخونید... الان که خوندنش رو تموم کردم... دوست دارم یه بار دیگه هم با دقت بیشتری بخونمش ...
جهان بینی شما رو عوض میکنه...
"خداوند گمشده ها را می یابد"
10 مهر 1401
عبد المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
باسلام فوق العاده بود تا حالا هیچ کدوم از این چیزا رو درباره زندگی روزبه (سلمان فارسی )نمی دونستم....واقعا که چه دین عالی وبرتری داریم وبا چه سختی های امروز به راحتی می تونیم دین داری کنیم ...
24 مرداد 1400
اسما توپال
با روح آدم بازی میکنه،خیلی عالی بود، با هر لحظش متاثر میشی، هیجان زده میشی... حتی دلتنگ و مشتاق کسانی میشی که فقط آوازشونو شنیدی. به شخصه فکر نمی کردم زندگی سلمان فارسی این همه فراز و نشیب داشته باشه.
24 اسفند 1399
زبیدی
داستان فوق العاده ای بود،با قلم شیوا،
کمتر از 24ساعت کل کتاب رو مطالعه کردم و با اون اشک ریختم
ممنون از نویسنده محترم
و دوستانی که موقعیت خرید این کتاب رو برای ما ایجاد کردند
10 آذر 1397