زن آقا
سفرنامه
5 (2)
سال نشر : 1398
تعداد صفحات : 140
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 74210
10003022
معرفی کتاب
این کتاب، خاطرات سفر، حضور و زندگی با یک طلبه جوان که برای اولین بار به سفر تبلیغی رفته است را بیان می کند.زن و شوهری طلبه همراه با فرزندانشان برای ایام ماه مبارک رمضان به نقطه ای در جنوب ایران سفر می کنند. در این سفر علاوه بر مهربانی و مهمان نوازی مردم تجربه و اتفاقاتی برایشان رقم می خورد که به پخته شدن آنها کمک می کند.
ظهر بود. قبل از نماز در زدند. پیرزن آبله رویی بود. گیس های حنا بسته اش را از وسط باز کرده بود. جثه درشتی داشت. چادرش را به گردن بسته و یک آفتابه روی دوش گرفته بود. فهمیدن حرف هایش از بقیه راحت تر بود. واضح و کم لهجه صحبت می کرد. جلوی در می خواست دستم را ببوسد که اجازه ندادم. اخم هایش را کشید توی هم و گفت حتما توی گوش سیدعلی باد رفته یا بهش بو خورده و یک سری تشخیص هایی که ازش سر در نمی آوردم.
آفتابه را داد دستم و گفت: «این کریشکه! بچه را می بری حمام. خوب سر و بدنش رو می شوری. آخرِ کار این آفتابه رو می ریزی روی تمام بدنش. فهمیدی؟» اسمش چقدر هندی بود. و هند چقدر به جادو و اینجور خرافات نزدیک. لابد یک جوری آن محلول به جادو و جنبل مرتبط بود. توی آفتابه را نگاه کردم. آبِ سیاهی لب پَر می زد. بوی عجیب و تلخی داشت. ترکیب پودر بال مگس با استخوان مارمولک آفریقایی و خون پشه!؟ تصورش هم چندش آور بود.
آفتابه را داد دستم و گفت: «این کریشکه! بچه را می بری حمام. خوب سر و بدنش رو می شوری. آخرِ کار این آفتابه رو می ریزی روی تمام بدنش. فهمیدی؟» اسمش چقدر هندی بود. و هند چقدر به جادو و اینجور خرافات نزدیک. لابد یک جوری آن محلول به جادو و جنبل مرتبط بود. توی آفتابه را نگاه کردم. آبِ سیاهی لب پَر می زد. بوی عجیب و تلخی داشت. ترکیب پودر بال مگس با استخوان مارمولک آفریقایی و خون پشه!؟ تصورش هم چندش آور بود.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1398
-
چاپ جاری4
-
تاریخ اولین چاپ1398
-
شمارگان1250
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات140
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن192
-
تاریخ ثبت اطلاعاتیکشنبه 26 اسفند 1397
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتدوشنبه 29 اردیبهشت 1399
-
شناسه74210
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط