تولد در لس آنجلس
3.5 (4)
سال نشر : 1401
تعداد صفحات : 200
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 75072
10003022
معرفی کتاب
کتاب تولد در لس آنجلس، نوشته بهزاد دانشگر است و در انتشارات عهد مانا به چاپ رسیده است.همیشه خواندن خاطرات کسانی که یک شبه مسیر زندگی شان عوض می شود و از بی راهه به راه درست می رسند جذاب و آموزنده است. برخی تصمیم های یک شبه و تغییر و تحول های لحظه ای، دنیای آدمی را آباد می کند و برخی برعکس؛ از دنیا می گذری و به دنیای بعدی می رسید.
داستان محمد عرب از نوع دوم است؛ کسی که جوانی اش در لس آنجلس و گشت وگذار در حال وهوای یکی از بزرگ ترین شهرهای آمریکا گذشته و حالا برای تکمیل کردن مجموعه خوشی هایش راهی ریو دوژانیروی برزیل می شود تا شرکت در کارناوال رقص و موسیقی برزیلی ها هم آلبوم خاطراتش را پر کند. اما درست در همین لحظات حضور در برزیل و در سروصدای یکی از گروه های موسیقی، جرقه ای ذهن محمد را تکان می دهد و تا به امروز مسیر زندگی اش را عوض می کند.
«چند آیۀ دیگر خواندم و جلو رفتم. تا آیۀ 23 و 24 سورۀ بقره. حس خاصی نداشتم. برای همین قرآن را بستم و گذاشتم کنار. چراغ را خاموش کردم و خوابیدم. چندلحظه ای که گذشت، یک دفعه با خودم فکر کردم که معنی این جمله هایی که خواندم چه بود؟ همان اول کار می گوید: «این است کتابی که راهنمای پرهیزکاران است.» این جملات، شروع جرقه ای است که تا به امروز زندگی خیلی های دیگر مثل محمد عرب را تغییر داده و به مسیر صحیح کشانده است.
از زیر قرآن که رد شدم دوباره جلوی در ایستادم و گفتم: «فریبا قرآن را بده همراهم باشد.» فریبا با تعجب نگاهم کرد؛ اما با این حال قرآن را داد دستم و من هم گذاشتم توی کولهام. با خودم فکر کردم دخترهٔ خرافاتی خجالت هم نمیکشد. آمده اینجا، در آمریکا، توی مرکز علم و دانش، مثل آمریکاییها میخورد، میگردد و میرقصد؛ اما، هنوز دست از این خرافات برنداشته. انگار یک کتاب هم میتواند آدم را از بلا حفظ کند.
بگذار سر فرصت چند صفحهاش را بخوانم و چند مطلب غیرعلمی و خرافاتیاش را پیدا کنم تا وقتی برگشتم، توی صورتش بزنم و بگویم: «دخترهٔ کمعقل! اینجا دیگر دست از این عقاید خرافاتیات بردار. اگر قرار بود با این چیزها زندگی کنیم پس چرا آمدیم اینجا؟ میماندیم همان ایران و مثل بقیه زندگیمان را میکردیم.» حالا این قرآنی که میگویند مال مادربزرگم بوده و توی این چند سال حتی یک بار هم باز نشده و فقط گاهی در سفرهٔ هفتسین سروکلهاش پیدا میشد، توی دستم بود. فکر کردم: «چرا که نه؟ کِی بهتر از حالا؟ وقت که دارم، دنبال کتاب هم که میگشتم، پس چند صفحهاش را میخوانم تا ببینم اصلاً حرف حساب قرآن چیست.»
صفحهٔ اول را باز کردم. دیدم به زبان عربی است. بلد نبودم؛ اما زیر عربیها کلمات ریزی به فارسی بود که با کمی دقت میشد خواند: «به نام خداوند بخشایندهٔ مهربان. اینک آن کتاب که در آن هیچ شبههای نیست و راهنمای پرهیزکاران است...»7 برای همین خط، چند لحظه مکث کردم. فکر کردم: «اوووه! چه اطمینانی هم به خودش دارد. کتابی که هیچ شکوتردیدی در آن نیست. پس کار من معلوم شد.
میگردم و چندجا را که تناقض یا شکوتردید دارد، پیدا میکنم و دستش را رو میکنم. این حرفها به درد همان عرب هزاروچهارصدسال پیش میخورد که علم نداشت و نمیدانست دلیل خیلی از اتفاقها چیست. بعد آمد و یک چیز تخیلی درست کرد تا دلیل جهلش را به آن نسبت بدهد؛ نامش را هم دین گذاشت. امروز وقتی علم و دانش هست، دیگر دین کجا بود؟ این مال عربهایی است که نظم نداشته و نمیدانستند تمیزی چیست؛ عربی که حرفی برای جامعهٔ مدرن امروز بشر ندارد.»
بگذار سر فرصت چند صفحهاش را بخوانم و چند مطلب غیرعلمی و خرافاتیاش را پیدا کنم تا وقتی برگشتم، توی صورتش بزنم و بگویم: «دخترهٔ کمعقل! اینجا دیگر دست از این عقاید خرافاتیات بردار. اگر قرار بود با این چیزها زندگی کنیم پس چرا آمدیم اینجا؟ میماندیم همان ایران و مثل بقیه زندگیمان را میکردیم.» حالا این قرآنی که میگویند مال مادربزرگم بوده و توی این چند سال حتی یک بار هم باز نشده و فقط گاهی در سفرهٔ هفتسین سروکلهاش پیدا میشد، توی دستم بود. فکر کردم: «چرا که نه؟ کِی بهتر از حالا؟ وقت که دارم، دنبال کتاب هم که میگشتم، پس چند صفحهاش را میخوانم تا ببینم اصلاً حرف حساب قرآن چیست.»
صفحهٔ اول را باز کردم. دیدم به زبان عربی است. بلد نبودم؛ اما زیر عربیها کلمات ریزی به فارسی بود که با کمی دقت میشد خواند: «به نام خداوند بخشایندهٔ مهربان. اینک آن کتاب که در آن هیچ شبههای نیست و راهنمای پرهیزکاران است...»7 برای همین خط، چند لحظه مکث کردم. فکر کردم: «اوووه! چه اطمینانی هم به خودش دارد. کتابی که هیچ شکوتردیدی در آن نیست. پس کار من معلوم شد.
میگردم و چندجا را که تناقض یا شکوتردید دارد، پیدا میکنم و دستش را رو میکنم. این حرفها به درد همان عرب هزاروچهارصدسال پیش میخورد که علم نداشت و نمیدانست دلیل خیلی از اتفاقها چیست. بعد آمد و یک چیز تخیلی درست کرد تا دلیل جهلش را به آن نسبت بدهد؛ نامش را هم دین گذاشت. امروز وقتی علم و دانش هست، دیگر دین کجا بود؟ این مال عربهایی است که نظم نداشته و نمیدانستند تمیزی چیست؛ عربی که حرفی برای جامعهٔ مدرن امروز بشر ندارد.»
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1401
-
چاپ جاری28
-
شمارگان1000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات200
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن277
-
تاریخ ثبت اطلاعاتدوشنبه 16 اردیبهشت 1398
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتدوشنبه 7 اسفند 1402
-
شناسه75072
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
مرضیه آرزومندی
خوب بود ولی عالی نه... تولد در توکیو خیلی برام جذاب تر بود.
21 فروردین 1400
فاطمه رضایی
کتاب زیبایی بود و باعث میشه ک نسبت ب اسلام و قرآن...دید بهتری پیدا کنیم و ارزش واقعی اونهارو بدونیم،و امیدوار بشیم ک ما هم ی روزی مانند شخصیت داستان قدمی برای گسترش اسلام و شناساندن دینمون (اسلام)ب بقیه قدمی بردایم
29 آبان 1399