loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

زیباترین روزهای زندگی: خاطرات سیده فوزیه مدیح

ناشر سوره مهر

نویسنده سمیه شریفلو

سال نشر : 1398

تعداد صفحات : 712

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 76067 10003022
120,000 114,000 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

کتاب زیباترین روزهای زندگی: خاطرات سیده فوزیه مدیح نوشته ی سمیه شریفلو، روایتگر حوادث و اتفاقات دوران جنگ تحمیلی است که با زبانی شیوا و روان بیان شده. سمیه شریفلو در این اثر به شرح سرگذشت فوزیه مدیح و رشادت های ایشان و خانواده محترمش در زمان جنگ پرداخته و تاثیر حضور بانوان را در آن دوران خطیر به تصویر کشیده است.

تابستان 1361، بازسازی خرمشهر شروع شده بود و ادارات کم کم داشتند به آن جا بر می گشتند. خیلی ها برای کار به آن جا رفتند. پدر من هم یکی از افرادی بود که به خرمشهر رفت و در فرمانداری شهر مشغول به کار شد. سیدنوری هم در اهواز مشغول به کار بود. این بهانه ای شد تا مادر که دوری پدر برایش خیلی سخت بود، اواخر تابستان، تصمیم جدی بگیرد به اهواز نقل مکان کرده و به این شکل به خرمشهر نزدیک تر شویم. ضمناً می خواست برای سر و سامان دادن برادرم، آستین بالا بزند و فکر می کرد، باید نزدیکش باشد تا بهتر بتواند این کار را انجام بدهد. گر چه اهواز به آبادان نزدیک تر بود و راحت تر می توانستم رفت وآمد کنم، اما ماندن در شیراز را ترجیح می دادم. نمی خواستم همراه خانواده بروم. فکر می کردم با حال و روزی که دارم، اگر مدتی از آن ها دور باشم، برایشان بهتر است. به همین خاطر تصمیم گرفتم کارم را در بنیاد ادامه بدهم. مادر و پدر موافق این کار نبودند. برای راضی کردن مادر، خدیجه، نوریه، سامی و حتی زن عمو را واسطه کردم، اما فایده نداشت. بالاخره دست به دامن سیدنوری شدم. او تلفنی با مادر صحبت کرد و گفت: «نگران نباش، حالا که با رفتن سر کار، وضع روحی اش بهتر شده، خوب نیست یکدفعه بیکار بشود. کار، باعث می شود کمتر فکر کند. من تلاش می کنم از طریق دوستانم او را به اهواز منتقل کنم، فقط باید مدتی صبر کنی.» مادر دیگر روی حرف سیدنوری حرفی نزد و قبول کرد بمانم، اما خیلی ناراحت بود. در حال جمع کردن اندک وسایلمان، گریه می کرد و می گفت: «آخر من چطور تو را در این حال رها کنم، تنها بگذارم و بروم.» برای آرام کردنش می گفتم: «یوما من از خدا می خواهم که بیایم اهواز، اما بگذار مدتی دیگر. این طور برای همه مان بهتر است. سامی هم اینجا تنهاست. یکی باید باشد لباس هایش را بشوید، برایش غذا بپزد و مونس او باشد.»
  • زبان کتاب
    فارسی
  • سال نشر
    1398
  • چاپ جاری
    1
  • تاریخ اولین چاپ
    1398
  • شمارگان
    2500
  • نوع جلد
    جلد سخت
  • قطع
    رقعی
  • تعداد صفحات
    712
  • ناشر
  • نویسنده
  • وزن
    919
  • تاریخ ثبت اطلاعات
    پنجشنبه 27 تیر 1398
  • تاریخ ویرایش اطلاعات
    چهارشنبه 14 خرداد 1399
  • شناسه
    76067
  • دسته بندی :
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
بازدیدهای اخیر شما