تاریخ با طعم زغال اخته: رمان نوجوانان
5 (1)
سال نشر : 1398
تعداد صفحات : 348
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 78387
10003022
معرفی کتاب
این کتاب به داستانی در دل تاریخ پهلوی و به ماجراهای دوران رضاشاه میپردازد. جرقه نگارش این داستان، از علاقه یک زن و مرد به هم آغاز میشود؛ زن و مردی که دو روحیه متفاوت داشتند؛ زن که «آنا» صدایش میزنند، از مخالفان رضاشاه است اما مرد از قزاقها و کهنهسربازهای او.این اثر برای گروه سنی نوجوان نوشته شده است. نویسنده تلاش دارد تا با استفاده از نثری شیرین، شخصیتپردازی و با استفاده از گفتوگوهای متعدد خواندن این اثر را برای مخاطب خود شیرین کند.
قوجق در کتاب تازه خود از زوایای مختلف به ماجراها پرداخته است؛ از این جهت صداهای گوناگونی از این کتاب تازه به گوش میرسد.
از حرفی که شنیدم جا خوردم. فرهاد داشت می گفت رضاشاه پسر احمدشاه بوده! نا آگاه ترین آدم ها چنین مطلبی را نمی گفتند. فکر کردم دارد به عمد حرف های چرت و پرتی می زند تا موضوع مورد بحث را کلاً به بیراهه بکشد. رو کردم به فرهاد و گفتم: «کاری به این کل انداختن هایتان ندارم، اما... اینی که گفتی مسخره است فرهاد جان. »
فرهاد با قیافه ای حق به جانب گفت: «اتفاقاً درستِ ماجرا همینی است که گفتم. چیزی که یحیی دیروز گفت مسخره و چرت است نه حرف من. »
و گفت: «کافی است یک کوچولو زحمت به انگشتان مبارکتان بدهید و کتاب های تاریخ مربوط به آن سالها را ورق بزنید. »
از حرفی که زد، چشم هایم از حیرت چهار تا شد. داشت حرف ها و ادعاهایش را ارجاع می داد به کتاب های تاریخ. یحیی هم مثل من از آن همه اطمینانی که در لحن فرهاد بود حیرت کرده بود و داشت ناباورانه نگاهش می کرد. فرهاد پرسید: «چرا این جوری نگاهم می کنید؟! رودست خوردید و فکر نمی کردید دروغ هایتان رو بشود؟!
فرهاد با قیافه ای حق به جانب گفت: «اتفاقاً درستِ ماجرا همینی است که گفتم. چیزی که یحیی دیروز گفت مسخره و چرت است نه حرف من. »
و گفت: «کافی است یک کوچولو زحمت به انگشتان مبارکتان بدهید و کتاب های تاریخ مربوط به آن سالها را ورق بزنید. »
از حرفی که زد، چشم هایم از حیرت چهار تا شد. داشت حرف ها و ادعاهایش را ارجاع می داد به کتاب های تاریخ. یحیی هم مثل من از آن همه اطمینانی که در لحن فرهاد بود حیرت کرده بود و داشت ناباورانه نگاهش می کرد. فرهاد پرسید: «چرا این جوری نگاهم می کنید؟! رودست خوردید و فکر نمی کردید دروغ هایتان رو بشود؟!
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1398
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1398
-
شمارگان1250
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات348
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن269
-
تاریخ ثبت اطلاعاتسهشنبه 24 دی 1398
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتشنبه 29 مرداد 1401
-
شناسه78387
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط