loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

بازگشت: پیام هایی از تجربه های نزدیک به مرگ

3.5 (2)

ناشر شهید ابراهیم هادی

نویسنده گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

سال نشر : 1399

تعداد صفحات : 120

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 80533 10003022
47,000 44,700 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

کتاب بازگشت، پیام هایی از تجربه های نزدیک به مرگ است. این کتاب نوشته گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است و در انتشارات شهید ابراهیم هادی به چاپ رسیده است.

مرگ و آنچه پس از آن اتفاق می افتد، همیشه برای بشر سؤال اساسی بوده. ادیان و مذاهب از تداوم حیات پس از مرگ خبر داده اند، اما در بیشتر آن ها، در مورد پدیده مرگ و حوادث پس از آن، به برخی داستان ها و حکایت های محدود اشاره شده، فقط در اسلام موضوع معاد اختصاص دارد. با این حال، همه به دنبال اطلاعات بیشتر در این زمینه هستند.

در سال های اخیر، با پیشرفت هایی که در رشته پزشکی و فرایند احیای بیماران بوجود آمده، روزنه هایی به جهان ناشناخته پس از مرگ ایجاد شده است. «تجربیات نزدیک به مرگ» یکی از این روزنه هاست که کثرت شواهد ارائه شده از طریق آن، حتی توجه بسیاری از دانشمندان را نیز به خود جلب و آنان را وادار به تحقیق و پژوهش در این زمینه کرده است.

آخرین روزهای اسفند 1364 بود. در بیمارستان مشغول فعالیت بودم. من تکنسین اتاق عمل و متخصص بیهوشی بودم. با توجه به عملیات رزمندگان اسلام، تعداد زیادی مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. لحظه ای استراحت نداشتیم. اتاق عمل مرتب آماده می شد و تیم جراحی وارد می شدند. داشتم از داخل راهروی بیمارستان به سمت اتاق عمل می رفتم که دیدم حتی کنار راهروها مجروح خوابیده.

همینطور که جلو می رفتم، یک نفر مرا به اسم کوچک صدا زد. برگشتم، اما کسی را ندیدم! می خواستم بروم که دوباره صدایم کرد. دیدم مجروحی کنار راهروی بیمارستان روی تخت حمل بیمار از روی شکم خوابیده و تمام کمر او غرق در خون است. رفتم بالای سر مجروح و گفتم: شما من رو صدا زدی؟ چشمانش را به سختی باز کرد و گفت: بله، من، کاظمینی.

چشمانم از تعجب گرد شد. گفتم: محمد حسن اینجا چیکار می کنی؟

محمد حسن کاظمینی سال های سال با من هم کلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را می دیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سال های اول جنگ، در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان می گفتند که برادران حسن اسیر شده اند.

بلافاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم: این همکلاسی من طبق پرونده اش، چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و ...
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
نظرات

عباس فرجی

سعی میکنم هر از چند گاهی بخونم اش
تا یادم نره بعضی چیز ها

21 فروردین 1400

علی سلیمی

به نظرم خیلی کتاب جالبی نیست. خیلی داستانهای کوتاه و بعضا عادی و غیرجذاب
با کتابهای "سه دقیقه در قیامت" و "شنود" و "آن سوی مرگ" خیلی فاصله داره. اون سه کتاب خیلی قویتر و جذاب‌تر و پرمحتواتر‌اند.

7 فروردین 1400

رسول فخیمی

بسیار عالی

25 آذر 1399

شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
بازدیدهای اخیر شما