پرواز با پاراگلایدر: روایت زندگی شهید مدافع حرم مهدی علی دوست آلانقی
مدافعان حرم 24
سال نشر : 1399
تعداد صفحات : 236
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 80701
10003022
معرفی کتاب
قصه مدافعین حرم تمام ناشدنی است. حریم اهل بیت قرن هاست که فدایی دارد حتی اگر تنها حرمی از آن بزرگواران باشد... "اصلاً حرم ناموس ما شیعه ست! "شهیدی که در سوریه، عراق و در هر مکان و زمانی، شهید شده باشد همانند این است که جلوی در حرم امام حسین (علیه السلام) شهید شده است؛ چرا که اگر این شهیدان نبودند، اثری از حرم اهل بیت (ع) نبود.»
این سخنان نقل قولی است از فرمایشات رهبر انقلاب در جمع خانواده های شهدای مدافع حرم که به تنهایی گویای منزلتی است که می توان برای این شهدا تصور کرد.
مهدی علیدوست اولین شهید پاسدار مدافع حرم حضرت زینب (س) از قم بود. وی در 25 مرداد سال 65 متولد شد و در 25 مهرماه 94 مصادف با سوم ماه محرم بعد از عملیات آزادسازی یکی از روستاهای سوریه که در تصرف داعش بود، با برخورد ترکش به پهلویش به درجه شهادت نائل آمد.
* در قسمتی از وصیت نامه این شهید عزیز آمده است:
"از وقتی هجوم داعش و اهالی تکفیری را در تلویزیون مشاهده می کنم خیلی بی قرارم و عطش زیادی وجودم را فراگرفته برای انتقام از این قوم ظالم، چرا که اعتقاد دارم این قوم از نسل همان ظالمانی هستند که به مادر سادات حضرت زهرا سیلی زدند، علی را خانه نشین کردند، امام حسین را مظلومانه به شهادت رساندند و زینب کبری را آواره شهر و دیار غربت کردند و حرمتش را رعایت نکردند. زمان جنگ می گفتند (می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم)، الآن من هم می روم تا انتقام بگیرم.
از خدای خود سپاسگزارم که با اینهمه بار گناه من را هم جزء سربازان ولایت قرار داد و یک فرصت برای جبران گناهان کوچک و بزرگم، برای من فراهم ساخت.
می گویند دو چیز است که آدمی تا آن ها را دارد قدر نمی داند، یکی امنیت و دیگری سلامتی. الآن شرایط جوری است که باید برویم تا این دو چیز را برای مردم کشورم به ارمغان آورم. هدف تکفیر کشور ماست و الآن جبهه ما کاملاً مشخص است پس کسی به من خرده نگیرد که کجا می روی و برای چه رفتی.
ما نسل جوان ادامه دهنده راه حسین هستیم و خون حسین و اهل بیت در رگ های ما جریان دارد پس می رویم، می رویم تا دشمن نتواند نگاه چپ به ناموس ما، به کشور ما و به انقلاب ما و به اسلام؛ بکند."
* گزیده متن
نگاهم که به صورتش افتاد مثل همیشه خنده مهمان لبانش بود. چشمانش باز بود انگار او هم دلش برای من تنگ شده بود و می خواست برای آخرین بار یک دل سیر نگاهم کند. نمی توانستم دل بکنم. دستم را روی قلبش گذاشتم، نگاهم به نگاهش گره خورد و جانم به جانش.
قرارهای دو نفره مان از جلوی چشمانم گذر می کرد. روضه های دو نفره را به یاد آوردم، دوستت دارم ها را مرور کردم و یک لحظه فهمیدم همه لحظاتم تویی. یادت هست گفتم تو شهید شوی من دلم برایت تنگ می شود و تو بحث را عوض می کردی؟ یادت هست گفتم بدون تو نمیتوانم نفس بکشم؟ یادت هست قدم زدن های گلزار شهدایمان را؟ یادت هست آخرین دیدار مدام می گفتی مواظب خودت باش، بدون تو چگونه می شود مواظب خود بود. مهدی مرا هم ببر. همه فکرها را در گوشه ذهنم پنهان کردم و آهسته زیر لب خواندم: ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت ...
"از وقتی هجوم داعش و اهالی تکفیری را در تلویزیون مشاهده می کنم خیلی بی قرارم و عطش زیادی وجودم را فراگرفته برای انتقام از این قوم ظالم، چرا که اعتقاد دارم این قوم از نسل همان ظالمانی هستند که به مادر سادات حضرت زهرا سیلی زدند، علی را خانه نشین کردند، امام حسین را مظلومانه به شهادت رساندند و زینب کبری را آواره شهر و دیار غربت کردند و حرمتش را رعایت نکردند. زمان جنگ می گفتند (می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم)، الآن من هم می روم تا انتقام بگیرم.
از خدای خود سپاسگزارم که با اینهمه بار گناه من را هم جزء سربازان ولایت قرار داد و یک فرصت برای جبران گناهان کوچک و بزرگم، برای من فراهم ساخت.
می گویند دو چیز است که آدمی تا آن ها را دارد قدر نمی داند، یکی امنیت و دیگری سلامتی. الآن شرایط جوری است که باید برویم تا این دو چیز را برای مردم کشورم به ارمغان آورم. هدف تکفیر کشور ماست و الآن جبهه ما کاملاً مشخص است پس کسی به من خرده نگیرد که کجا می روی و برای چه رفتی.
ما نسل جوان ادامه دهنده راه حسین هستیم و خون حسین و اهل بیت در رگ های ما جریان دارد پس می رویم، می رویم تا دشمن نتواند نگاه چپ به ناموس ما، به کشور ما و به انقلاب ما و به اسلام؛ بکند."
* گزیده متن
نگاهم که به صورتش افتاد مثل همیشه خنده مهمان لبانش بود. چشمانش باز بود انگار او هم دلش برای من تنگ شده بود و می خواست برای آخرین بار یک دل سیر نگاهم کند. نمی توانستم دل بکنم. دستم را روی قلبش گذاشتم، نگاهم به نگاهش گره خورد و جانم به جانش.
قرارهای دو نفره مان از جلوی چشمانم گذر می کرد. روضه های دو نفره را به یاد آوردم، دوستت دارم ها را مرور کردم و یک لحظه فهمیدم همه لحظاتم تویی. یادت هست گفتم تو شهید شوی من دلم برایت تنگ می شود و تو بحث را عوض می کردی؟ یادت هست گفتم بدون تو نمیتوانم نفس بکشم؟ یادت هست قدم زدن های گلزار شهدایمان را؟ یادت هست آخرین دیدار مدام می گفتی مواظب خودت باش، بدون تو چگونه می شود مواظب خود بود. مهدی مرا هم ببر. همه فکرها را در گوشه ذهنم پنهان کردم و آهسته زیر لب خواندم: ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت ...
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1399
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1399
-
شمارگان1000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات236
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن300
-
تاریخ ثبت اطلاعاتیکشنبه 25 خرداد 1399
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتشنبه 14 تیر 1399
-
شناسه80701
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط