مراسم قطع دست در اسپوکن
نمایشنامه های بیدگل؛ اروپایی 6
سال نشر : 1399
تعداد صفحات : 112
معرفی کتاب
مراسمِ قطعِ دست در اسپوکن تا اینجا آخرین نمایشنامهی مارتین مکدونا است که سال 2010 در امریکا اجرا شد، روایتِ خونسردانهاش از دروغ و قساوت و شوخطبعی. قهرمانش از کلِ دنیا فقط یک چیز میخواهد، دستش را که در نوجوانی قطع شده، و برای پس گرفتنِ این دست حاضر است هر کاری بکند.
در بخشی از مقدمه کتاب درباره اندیشه و آثار مکدونا میخوانیم:
«تجسمِ حقیقی مفهومِ غرابت است؛ فیلمنامه و نمایشنامه مینویسد و کارگردانی میکند، نوجوانی و اَوانِ جوانی را به عشقِ همهی اینها سَر کرده، خودش را به در و دیوار کوبیده تا به درونِ پانتئونِ تئاتر راهش بدهند، و حالا که وارد شده و بر صدر نشسته، در اوجِ شهرت و موفقیت میگوید نوشتن روالِ زندگیاش نیست، که هروقت لازم باشد مینشیند چیزی مینویسد، که چندتایی فیلمنامهی آماده دارد اما تصمیم گرفته آنها را به هیچ کس ندهد و برای ساختشان تلاشی نکند، چون فکر میکند الان جوان است و جای این کارها باید برود سفر و خوش بگذراند و تفریح کند، و بعد مثلاً شصت سالش که شد و از تک وتا افتاد، بیفتد پی کارهای ملالآور و حوصلهسَربَری مثلِ فیلم ساختن و نمایشنامه نوشتن.
کسانی او را بهترین نمایشنامهنویسِ معاصرِ دنیا میخوانند اما حتا سِفت وسختترین منتقدانش هم در استادی و مهارتهای فنی او تردید نمیآورند. هیلتِن اَلس، منتقدِ تئاترِ هفتهنامهی «نیویورکر»، تقریباً از فرصتِ اجرای هیچ کدام از نمایشنامههای او برای حمله کردن به آن چه به نظرش «تحقیرِ اقلیتها برای خنداندنِ تماشاگر» میآید، نگذشته (در نقدش روی اجرای «مراسمِ قطعدست در اسپوکِن» میگوید بازیگرِ نقشِ جوانِ سیاهپوست باید خجالت بکِشد از بودنش در نمایشی که اقلیتِ رنگینپوست را با الفاظی رکیک دست میاندازد) اما همهی نقدهایش را هم با این گزاره شروع میکند که بله، طرح و پیشروی داستان و بسطِ مایهها و شخصیتپردازی و گفتوگونویسی عالی است، و بعدِ این اذعان به تواناییهای اوست که ادامه میدهد اما چه و چه و چه».
«تجسمِ حقیقی مفهومِ غرابت است؛ فیلمنامه و نمایشنامه مینویسد و کارگردانی میکند، نوجوانی و اَوانِ جوانی را به عشقِ همهی اینها سَر کرده، خودش را به در و دیوار کوبیده تا به درونِ پانتئونِ تئاتر راهش بدهند، و حالا که وارد شده و بر صدر نشسته، در اوجِ شهرت و موفقیت میگوید نوشتن روالِ زندگیاش نیست، که هروقت لازم باشد مینشیند چیزی مینویسد، که چندتایی فیلمنامهی آماده دارد اما تصمیم گرفته آنها را به هیچ کس ندهد و برای ساختشان تلاشی نکند، چون فکر میکند الان جوان است و جای این کارها باید برود سفر و خوش بگذراند و تفریح کند، و بعد مثلاً شصت سالش که شد و از تک وتا افتاد، بیفتد پی کارهای ملالآور و حوصلهسَربَری مثلِ فیلم ساختن و نمایشنامه نوشتن.
کسانی او را بهترین نمایشنامهنویسِ معاصرِ دنیا میخوانند اما حتا سِفت وسختترین منتقدانش هم در استادی و مهارتهای فنی او تردید نمیآورند. هیلتِن اَلس، منتقدِ تئاترِ هفتهنامهی «نیویورکر»، تقریباً از فرصتِ اجرای هیچ کدام از نمایشنامههای او برای حمله کردن به آن چه به نظرش «تحقیرِ اقلیتها برای خنداندنِ تماشاگر» میآید، نگذشته (در نقدش روی اجرای «مراسمِ قطعدست در اسپوکِن» میگوید بازیگرِ نقشِ جوانِ سیاهپوست باید خجالت بکِشد از بودنش در نمایشی که اقلیتِ رنگینپوست را با الفاظی رکیک دست میاندازد) اما همهی نقدهایش را هم با این گزاره شروع میکند که بله، طرح و پیشروی داستان و بسطِ مایهها و شخصیتپردازی و گفتوگونویسی عالی است، و بعدِ این اذعان به تواناییهای اوست که ادامه میدهد اما چه و چه و چه».
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1399
-
چاپ جاری9
-
شمارگان1000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات112
-
ناشر
-
نویسنده
-
مترجم
-
وزن147
-
تاریخ ثبت اطلاعاتدوشنبه 31 شهریور 1399
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتسهشنبه 15 مهر 1399
-
شناسه82634
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط