loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

غرب غم زده

نمایشنامه های بیدگل؛ اروپایی (12)

ناشر بیدگل

نویسنده مارتین مک دونا

مترجم بهرنگ رجبی

سال نشر : 1397

تعداد صفحات : 118

هم اکنون غیرقابل سفارش!

معرفی کتاب

غرب غم‌زده، نمایش‌نامه‌ای منتشر شده در سال 1997 ، که در کنار ملکۀ زیبایی لی‌نین و جمجمه‌ای در کانه‌مارا سه‌گانه‌ی مشهور «لی‌نین» را تشکیل می‌دهند، یکی از نمایش‌نامه‌های مک دوناست که از افراطی‌ترین‌های آن‌ها نیز هست.

مک‌دونا در این متن داستان ادیپ را دست‌مایۀ کار خود می‌کند و با دگربار روایت کردن آن در قالب دو برادر (هابیل و قابیل‌های امروزی) در روستایی ایرلندی مضامین ضداجتماعی محبوب خود را در اثری درخشان باز می‌آفریند.
دو برادر داستان پس از مرگ پدرشان به تنهایی با هم زندگی می‌کنند و جدالی که میان‌شان از کودکی در جریان است هر لحظه به خشونتی تمام‌عیار تبدیل می‌شود.
آن‌ها هیچ دلیلی برای خشونت ورزیدن به یک‌دیگر ندارند و همین موضوع آن‌ها را از دیگر شخصیت‌های مک‌دونا متمایز می‌کند.
دو برادر با قساوت تمام از کودکی به جان هم افتاده‌اند و تلاش تنها شخصیت مثبت متن (پدر روحانی که از جایی خارج از روستا به آن‌جا آمده) نیز برای واداشتن دو برادر به تغییر خود بی‌نتیجه می‌ماند.

سبک مک‌دونا در انتقال لحظه به لحظۀ بحران به مخاطب از همان صفحه‌های نخست نمایش‌نامه موثر است؛ جملات طنزآمیز، کنایی، گزنده و هوش‌مندانۀ مک‌دونا باعث می‌شود که درام هیچ‌گاه از نفس نیفتد و با دست به دست شدن‌های پیاپی میان شخصیت‌ها ضرب‌آهنگ تند خود را حفظ کند.

نمایشنامه‌های مک‌دونا پُر آدم‌های قسی‌القلبَ‌اند اما شاید هیچ‌کدام‌شان مهابتِ غربِ غم‌زده را ندارند، چون اینجا معلوم نیست آدمها چرا اینطور بی‌محابا خشونت می‌کنند و بی‌رحم‌اند ــ و حتا از این هم ترسناک‌تر: برای خود این آدم‌ها که اصلاً مهم نیست چرا.

(برگرفته از مجله اینترنتی آوانگارد)

«(سرِشب. جلوی دیوارِ سیاه، یک اجاقِ نوی بزرگ نارنجی‌رنگ جا خوش کرده که شومینه را از دید خارج کرده؛ یک «و» هم سرسری روی اجاق نوشته شده. کُلمَن، عینک به چشم، روی صندلی راحتی سمتِ چپ نشسته و دارد ویمِنزاُن می‌خواند، لیوانی نوشیدنی کنار‌دستش است. وَلین با کیسه‌ای در دست وارد می‌شود. آرام و حساب‌شده می‌رود دستش را روی چند جای مختلفِ اجاق می‌گذارد تا ببیند تازگی استفاده شده یا نه. کُلمَن به‌حالتِ ابرازِ نفرت رو به وَلین پیف‌پیفی می‌کند.)

وَلین: دارم چِک می‌کنم.

کُلمَن: می‌بینم داری چِک می‌کنی.

وَلین: چون تو اینجایی، دوست دارم یه چِکِ کوچولویی بکنم.

کُلمَن: بهترین کاری که بلدی همین چِک کردنه دیگه.

وَلین: فقط یه‌ذره چِک، دوست دارم دیگه. می‌فهمی منظورم چیه؟ به‌نظرِ خودم می‌آد دوست دارم.

کُلمَن: کِتری هم حواله‌م بکنی، من دست به اجاقِ تو نمی‌زنم.

وَلین: همینه که می‌گی، اجاقِ من.

کُلمَن: پولِ کوفتی هم بدی، دست به اجاقت نمی‌زنم.

وَلین: خب من پولِ کوفتی نمی‌دم که تو دست بزنی به اجاقِ من.

کُلمَن: خودم خوب می‌دونم پول نمی‌دی، توی کوفتی‌ای که آب از دستت نمی‌چکه.

وَلین: اجاقِ من هم درسته. تو سیصد دلار پول دادی؟ تو گازشو درست کردی؟ نه. کی کرد؟ من. پولِ من. پولِ تو بود؟ نه، پولِ من بود.

کُلمَن: خودم خوب می‌دونم پولِ تو بود.

وَلین: اگه تو هم سهم می‌ذاشتی، می‌گفتم بفرما استفاده کن از اجاقم، ولی نذاشتی، پس من هم نمی‌گم.»
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما