کتابِ «برساخت اجتماعیِ تفاوت: جنسیت در کلاس درس دانشگاهی»، که ذیل پروژه «کلاس درس دانشگاهی» با مدیریت دکتر عباس کاظمی اجرا و منتشر شده است، نخستین روایت از تجربه جنسیتی کلاس درس در ایران از چشمانداز جامعهشناسی و توجه به ابعاد فرهنگی و اجتماعی آن است که در بین حجمی از ادبیات روانشناسی و علوم تربیتی و حتی پزشکی موجود در رابطه با برخی از ابعاد این موضوع به تحریر درآمده است.
در رابطه با محتوای کتاب، بایستی گفت که کتاب با سه موضوع محوری مشخص میشود و اصولاً در تمام مباحث مطروحه، درصدد است به این سه موضوع که در حقیقت سه سؤال اصلی هستند، پاسخ دهد:
سؤال اول اینکه آیا تجربه کلاس درس برای دانشجویان دختر و پسر متفاوت است؟ به عبارتی، آیا میتوان از تکراهی جنسیتی و عدم تفاوت تجربه کلاس درس در دانشگاههای کشور گفت یا اینکه خیر، کلاس درس فضایی برگرفته از سطح کلان جامعه است و دختران و پسران با همان تجاربی در آن زیست میکنند که در سطح جامعه چنین است؟ آیا دانشگاهی که خود قرار است به تعدیل نابرابری کمک کند، با انگارههایی از تفاوت تجربه جنسیتی پوشانده شده است که بطور ضمنی در جهت بازتولید این نابرابری و تثبیت قدرت سلسلهمراتبی خدمت میکند.
در سؤال دوم، به این پرسش پاسخ داده شده که اگر این تجربه در دختران و پسران متفاوت است، تفاوت در کجاهاست؟ چه حوزههایی از این تجربه متفاوت است و در چه حوزهای تفاوتی وجود ندارد و دختران و پسران دانشجو شرایط یکسانی را تجربه میکنند؟
سؤال سومی که کتاب در پی پاسخگویی به آن است، اینکه اگر این تجارب متفاوت است، چرا؟ به عبارتی، چه عواملی موجب میشود تا دختران و پسران در کلاس درسی که در یک فضا، با یک محتوای درسی، با یک استاد و سایر شرایط یکسان رقم میخورد، تجارب متفاوتی را تجربه میکنند؟ آیا این تفاوت، ریشه بیولوژیک و زیستی دارد، یا اینکه امری یکسره اجتماعی است و گستره آن دامن فضاهای حتی قبل از دانشگاه و کلاس درس را میگیرد؟ در این روایت اخیر، نهادها و منابع متعدد جامعهپذیری در سطح جامعه، چه نقشی در تولید و بازتولید این تفاوت تجربه کلاس درس دارند؟ آیا میتوان صحبت از برساختیبودن این تفاوت کرد و آن را محصول زبان و مناسبات اجتماعی دانست؟
به هر روی، در کتاب سعی شده تا ریشه این تفاوت تجربه رَدیابی و پاسخی به آنها داده شود.
از لحاظ ساختاری نیز، کتاب در چهار فصل تنظیم شده است که البته جداسازی و بخشبندی ساختاری فصول آن، صرفاً جنبه تحلیلی داشته و دالّ بر انفکاک محتوایی نیست. بدین صورت که مباحث هر فصل طوری تنظیم و ارائه شده است که درعینحال که محتوای آن مستقل از محتوای فصول قبلی و بعدی است، اما درک هر فصل به فصول دیگر مرتبط است و کمک زیادی به درک آنها میکند.
در فصل اول که در حقیقت فتحباب کتاب است، به سه موضوع اصلی و ورودی کتاب پرداخته شده است. در ابتدای فصل، به مسئلهسازی جنسیتی از کلاس درس دانشگاهی در ایران پرداخته و این موضوع مطرح میشود که آیا کلاس درس در دانشگاههای ایران امری جنسیتی است یا خیر، تجربه یکسانی را در دو جنس شاهدیم. در ادامه فصل، چارچوب نظری تحقیق که برساختگرایی اجتماعی انتخاب شده و براساس آن تجربه جنسیتی کلاس درس مفهومسازی و آزمون تجربی شده است، معرفی شده است. در تداوم با همین بحث، دو مقوله برساختگرایی اجتماعی و تجربه جنسیت کلاس درس با همدیگر تلفیق شده و به موضوع برساخت اجتماعی کلاس درس پرداخته شده است.
فصل دوم، در ادامخ دیدگاه برساختگرایی اجتماعی و متأثر از این ایده که کلاس درس جنسیتی، ریشه در جامعه جنسیتی دارد، ابتدا به این موضوع میپردازد که تفاوت تجربه مردان و زنان در کلاس درس را میتوان براساس تفاوت جامعهپذیری جنسیتی آنان و در نتیجه جامعهپذیری مردانگی و زنانگی از سوی آنان تبیین کرد. اما موضوع دیگری که در ادامه فصل اشاره شده، اینکه این تجربه متفاوت جنسیتی با افزایش تحصیلات زنان و در نتیجه سوژهشدگی آموزش عالی و در نهایت تغییر جامعه جنسیتی تعدیل خواهد شد.
فصل سوم با اشاره به ماهیت تاریخِ مردانگی آموزش عالی در جهان بطور عام و ایران بطور خاص، ابتدا ایده «زنانهشدن دانشگاه» را مطرح میکند که بهمرور اتفاق میافتد و امروزه شاهد افزایش و برتری نسبی شمار دختران در دانشگاه و کلاس درس و حتی گاه بحران پسر در بسیاری از رشتهها هستیم. در ادامه، فصل وارد بحث اصلی کتاب، یعنی مصادیق تفاوت جنسیتی کلاس درس در دانشگاهها، میشود و در آن به تفاوت تجربه پسران و دختران دانشگاهی در زمینههایی چون ورود به دانشگاه، رضایت از دانشگاه، عملکرد تحصیلی و آموزشی، نگرش به اساتید، استفاده از شبکههای اجتماعی مجازی، یادگیری همیارانه و تعاونی، تقلب و سرقت علمی، و غیبت اشاره میشود. در تمامی مصادیقی که در این قسمت درباب تفاوت دختران و پسران ارائه میشود، این تفاوت به شکل دوتایی و در تقابل دانشجویان دختر و پسر روایت میشود تا به نحو بهتری و قابلقیاستری بتوان این تفاوت را نشان داد.
فصل چهارم کتاب، مفهوم «فضای سردِ کلاس درس» را که رابرت ام. هال و برنایس آر. ساندلر در گزارش سال 1982 خود با عنوان «فضای کلاس درس: فضایی سرد برای زنان» ارائه کردند، را به ادبیات مطالعات دانشگاهی و آموزش عالی معرفی میکند. از زمان ابداع این مفهوم، مطالعات وسیعی در جهان صورت گرفته، اما جای آن در ادبیات آموزش عالی ایران و حتی توجه کردارهای نهادهای متولی به این مفهوم خالی است.
نگارنده در این فصل اشاره میکند که گرچه فضای کلی کلاس درس در دانشگاههای ایران، برای هر دو جنسیت مرد و زن، سرد است، اما سردی آن برای زنان بیشتر است و هر دو جنسیت سردی کلاس درس را تجربه میکنند. در ادامة فصل، سه دلالت در رابطه با فضای سردِ کلاس درس برای زنان معرفی و بحث شدهاند: اُریب جنسیتی نامرئی، سبکهای زبانی جنسیتی و دینامیسم اجتماعی در کلاس.
کتاب، پس از فصول چهارگانه فوق، با جمعبندی و ارائه سخن آخر در باب تفاوت تجربه جنسیتی کلاس درس در دانشگاههای ایران و اشاره به چندین گزاره مهم در رابطه با این موضوع ادامه یافته، و در انتها، با عنایت به توجه کتاب به مقولهای مهم و نو در آموزش عالی و بررسی تجربه جنسیتی کلاس درس که از یک سو ادبیات نادری را به خود اختصاص داده است و از سوی دیگر ضرورت جریانسازی رویکرد جنسیتی در کلاس، چندین الزام سیاستی پیشروی دستاندرکاران و مسؤلین قرار داده است.