پسرهای ننه عبدالله: خاطرات محمدعلی نورانی
4.5 (2)
سال نشر : 1399
تعداد صفحات : 349
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 85773
10003022
معرفی کتاب
این اثر حاصل حدود 40 ساعت مصاحبه علامیان با محمد نورانی است که خاطرات او از تولد تا آزادی خرمشهر را در بر میگیرد. فصلی از اینکتاب هم به سرگذشتی گذرا تا پایان و پس از جنگ اختصاص دارد. نام محمد نورانی با مقاومت خرمشهر گره خورده و اسم او همیشه کنار محمد جهانآرا، سید عبدالرضا موسوی، صالح موسوی، احمد فروزنده و دیگر مدافعان خرمشهر میآید.مطالعه این خاطرات، مخاطبان را با گوشههایی از فرهنگ بومی خوزستان، بهویژه آبادان و خرمشهر، تاریخچهای از وقایع دوران انقلاب و پس از پیروزی انقلاب آشنا میکند. در این زمان شورش خلق عرب بهمنظور تجزیه خوزستان، خرمشهر را دچار تنش کرد که با ایستادگی جوانهای مؤمن و انقلابی سرکوب شد. عوامل این غائله که از عراق تأمین میشدند، در فعالیتهای زیرزمینی اقدام به بمبگذاری و خرابکاری در اماکن و مراکز مختلف کردند. نیروهای انقلابی خوزستان از آن پس مشغول مقابله با این نوع تحرکات پنهان بود که حمله آشکار و رسمی عراق به سرزمینمان آغاز شد.
مدافعان خرمشهر، مقاومت خرمشهر را 45 روز میدانند، چون ارتش عراق ده روز پیش از آغاز حمله رسمی، تعرض به پاسگاههای مرزی را شروع کرده بود. در اینمدت، حتی چند نفر ازنیروهای مدافع برای جلوگیری از نفوذ نیروهای بعثی در مرز شهید شدند. محمد نورانی در خاطرات خود جزئیاتی از حوادث این 10 روز، سپس مقاومت 35 روز پس از حمله گسترده ارتش عراق را بیان کرده است؛ روایتی که میتواند زوایای تازهای را از آن حماسه تاریخی روشن کند.
نیروهای خرمشهری در اردیبهشت سال 61 با تشکیل تیپ مستقل 22 بدر در عملیات بزرگ بیتالمقدس شرکت کردند. سید عبدالرضا موسوی و بسیاری از یاران او شهدای همین عملیات هستند. محمد نورانی چگونگی شهادت آنان را روایت کرده است. او این پیروزی را مرهون همه مردم ایران میداند و میگوید: «بچههای خرمشهر س یوپنج روز به نیابت از مردم ایران در خرمشهر مقاومت کردند و مردم ایران به نیابت از مردم خرمشهر در بیستوسه روز خرمشهر را به مردم خرمشهر برگرداندند.»
در ماجراهای مقاومت و آزادی خرمشهر، علاوه بر محمد نورانی، چهار برادرش عبدالله، غلامرضا، محمود و عبدالرسول 14 ساله هم بودند. همچنین مادرشان (ننهعبدالله) بهجز مدت کوتاه مهاجرت به شیراز به آبادان بازگشته و دیگر از صحنه جنگ دور نشده است. او میخواسته نزدیک پسرهایش باشد. پسرانی که هرکدام سرنوشتی در جنگ داشتند؛ عبدالرسول و غلامرضا شهید شدند و سه برادر دیگر جانباز جنگ هستند.
دامادمان دشددشهای داشت که لباس شیکش بود و عروسیها میپوشید آن را آورد و تنم کرد. یک دشداشهی نو و سفید هم به عبدالله داد. خواهرم هرچه لباس نو بود آورد و تن رسول و محمود کرد. خواهرم چای درست کرد. غذای زیادی نداشتند. مقداری عدس پخته بودند. نان از مساجد آبادان میآوردند. مادرم در آن شرایط هم نان میپخت و با مقداری عدس و لوبیا غذا درست میکرد.پتویی توی حیاط پهن کردند، همهمان روی آن نشستیم و چای و عدسی خوردیم. مادرم همینطور که قربان صدقهمان میرفت، میگفت: عزیز دلم، غلامرضا کجاست؟ نکند شهید شده، حتما زخمی شده
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1399
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1399
-
شمارگان1250
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات349
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن345
-
تاریخ ثبت اطلاعاتچهارشنبه 5 آذر 1399
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتپنجشنبه 9 بهمن 1399
-
شناسه85773
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
علی قاسمی
سلام.کاش خاطرات رزمندگان خرمشهری بیشترموردتوجه قراربگیرد.جهت ثبت درتاریخ
21 دی 1401