loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

یخی که عاشق خورشید شد

5 (2)
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 91838 10003022
26,000 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

این کتاب که مخاطبان آن گروه‌های سنی«ب و ج» هستند در روایتی ساده سعی دارد تقابل دو جهان متضاد را برای کودکان شرح دهد.

در آغاز این کتاب می‌خوانیم:

« زمستان تمام شده و بهار آمده بود. گل‌ها و گیاهان، یکی یکی سرشان را از خاک بیرون می‌آوردند.

تکه‌ی یخ کنار سنگ بزرگ نشسته ‌بود. تمام زمستان سرش را به سینه‌ی سنگ گذاشته بود؛ جای خوبی برای خوابیدن بود. باد سردی که از کوه می‌وزید، تن یخ را سفت و محکم کرده بود. تن‌اش شفاف و بلوری شده بود.چند روزی بود تکه‌ی یخ احساس می‌کرد چیزی تن‌اش را قلقلک می‌دهد.

یک روز آرام چشم‌هایش را باز کرد و از لابه‌لای شاخه‌های درختی که کنارش بود، نوری دید. کنجکاو شد و به درخت گفت: «کمی شاخه‌هایت را کنار می‌زنی؟»

درخت با بی‌حوصلگی شاخه‌هایش را کنار زد. تکه یخ چشمش به آفتاب افتاد.

– وای چقدر قشنگ است. چرا تا حالا او را ندیده بودم؟!

درخت گفت: « این خورشید است. من سال‌هاست او را می‌بینم».

تکه یخ با خوش‌حالی به خورشید نگاه کرد. بعد با صدای بلند گفت: «سلام خورشید! خوش به‌حالت چقدر زیبایی! خیلی خوشحالم که تو را دیدم. دوست دارم همیشه به تو نگاه ‌کنم. من تا الان با کسی دوست نشده‌ام، تو دوست من می‌شوی؟»

خورشید صدای تکه یخ را شنید و با مهربانی گفت: «سلام، اما… »

یخ با نگرانی گفت: « اما چی؟»

خورشید گفت: « تو نباید به من نگاه کنی.» و بعد خودش را پشت لکه‌ی ابری پنهان کرد.

یخ ناراحت شد، بغض کرد و گفت: «من تو را دوست دارم، من فقط به تو نگاه می‌کنم....»
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما