شیدایی: مجموعه خاطرات علمدار روایتگری حاج عبدالله ضابط
5 (1)
سال نشر : 1388
تعداد صفحات : 192
معرفی کتاب
نه خورشید بود، نه مهتاب، نه ستاره، اما می درخشید. جنسش، از هر چه بود، شفاف بود. تا بود، نام و نشانش، برایش نان نشد. تار و پود وجودش، از عشق سرشته بود و سرقفلی سرای قلبش، در رهن محبت خدا بود و خلق خدا. خاکی بود و ساده و بی پیرایه؛ اما، عطر خدا را داشت انگار! بی هیاهو کارش را انجام داد و ... رفت. زنده که بود، مرگ را طلب کرد تا زنده بماند و جاودان برای همیشه. نقاشی معروف شهید چمران نقاشی شهید چمران خیلی رویش تاثیر گذاشته بود: شمع کوچکی که در صفحه ای سیاه می درخشید. می نشست و دقایقی را خیره نگاهش می کرد. می گفت: شهید، مثل همین شمعه که نور کمش هم می تونه در دل سیاهی ها خودی نشون بده... شد راوی شهادت. دو فرزند کافی نیست! شش فرزند داشت. تازه داشت به میان سالی می رسید. شوخی می کرد و می گفت: به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام اقتدا کردم.-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1388
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1388
-
شمارگان3000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعخشتی کوچک
-
تعداد صفحات192
-
ناشر
-
نویسنده
-
تحقیق و تنظیم کتاب
-
وزن181
-
تاریخ ثبت اطلاعاتیکشنبه 20 شهریور 1390
-
شناسه9289
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط