اسب های کور
سال نشر : 1400
تعداد صفحات : 256
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 94023
10003022
احتمال تاخیر در تهیه
معرفی کتاب
ماجرای کتاب به جمعی ده نفره که از جانیان بدنام کوفه به شمار می آیند و به قصد جنگ با امام حسین(ع) و بدست آوردن غنایم و گرفتن جایزه، به کربلا می آیند، آغاز می شود.این ده نفر که پس از جنگ، نعل های اسب ها را به قیمتی گزاف فروخته اند، در جاهای مختلف کوفه، در اضطراب و ترس زندگی می کنند؛ اما از کرده خود پشیمان نیستند. آنان در طمع جایزه به نزد عبیدالله بن زیاد می روند؛ اما سرافکنده باز می گردند. فصل اول رمان از بی محلیِ ابن زیاد به آن ها شروع می شود.
اُسَید بن مالک حَضرَمی راوی این رمان است که همراه آن نُه نفر دیگر، در صحنه های متفاوت و هیجانیِ کتاب حضور دارد و گوشه هایی از واقعه بزرگ کربلا را برای خوانندگان بازگو می کند.
تا به حال شنیده بودی نعل اسب برای کسی ارزشمند و متبرک شود؟
توی فکر فرورفتم. بعد از مکثی طولانی گفتم: «وقتی مردمانی برای تبرک به خاک کف پای خلیفه بوسه میزنند، یا بر عصا و نعلین و انگشتر امیر دارالاماره دست میکشند، نعل که جای خود دارد؛ آن هم نعلهایی که در کربلا باعث شهرت سواران شجاع خود شدند....»
هر دو دوباره بلند بلند خندیدیم. من وسط خنده، جفت شانههای سالم را گرفتم و گفتم: «ده اسب یعنی هر اسبی چهار نعل. به عبارتی میشود چهل تا نعل. حالا حساب کن چند کیسه طلا باید بابت آن نعلها بگیریم!»
سالم به دماغ خود چین انداخت و غرق در شوق گفت: «البته ما به غیر آن تاجران مصری، چند مشتری دیگر هم جور کردهایم. این مردم را چه دیدهای؟! شاید میخواهند نعلپرست بشوند!»
ادامه خندهام را خوردم و گفتم: «اگر امیر عبیدالله بفهمد چه؟ خشمگین نمیشود؟»
توی فکر فرورفتم. بعد از مکثی طولانی گفتم: «وقتی مردمانی برای تبرک به خاک کف پای خلیفه بوسه میزنند، یا بر عصا و نعلین و انگشتر امیر دارالاماره دست میکشند، نعل که جای خود دارد؛ آن هم نعلهایی که در کربلا باعث شهرت سواران شجاع خود شدند....»
هر دو دوباره بلند بلند خندیدیم. من وسط خنده، جفت شانههای سالم را گرفتم و گفتم: «ده اسب یعنی هر اسبی چهار نعل. به عبارتی میشود چهل تا نعل. حالا حساب کن چند کیسه طلا باید بابت آن نعلها بگیریم!»
سالم به دماغ خود چین انداخت و غرق در شوق گفت: «البته ما به غیر آن تاجران مصری، چند مشتری دیگر هم جور کردهایم. این مردم را چه دیدهای؟! شاید میخواهند نعلپرست بشوند!»
ادامه خندهام را خوردم و گفتم: «اگر امیر عبیدالله بفهمد چه؟ خشمگین نمیشود؟»
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1400
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1400
-
شمارگان1000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعپالتویی
-
تعداد صفحات256
-
ناشر
-
نویسنده
-
ویراستار
-
وزن225
-
تاریخ ثبت اطلاعاتچهارشنبه 31 شهریور 1400
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتچهارشنبه 31 شهریور 1400
-
شناسه94023
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط