زندگی آیت الله العظمی سید روح الله موسوی خمینی
سال نشر : 1400
تعداد صفحات : 104
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 94069
10003022
معرفی کتاب
در ششمین جلد از مجموعه زندگی قرار است از اندرونی زندگی یک آقا و خانم خاص، امام خمینی و همسر مهربانش بخوانید. شاید برایتان جالب باشد بدانید زندگی آقا روحالله جوان موقع ازدواجش چگونه بود؟!حورا نژادصداقت در این کتاب ماجراهای کمتر گفتهشده از زندگی مردی را نوشته که از روز اول امام خمینی نبود، بلکه طلبه جوانی بود که با تمام سختیهای زندگی مبارزه کرد و تلاش کرد تا راهش را پیدا کند.
این کتاب براساس واقعیت نوشته شده و تمامی نقل قولها مرجع دارد و راوی آنها خانم خدیجه ثقفی است؛ بانو قدس ایران.
به کاخ مرمر که رسید، اجازه ندادند که وارد شود. گفتند که شأن اتومبیلتان کمتر از کاخ و ارزش دربار است. حاج آقا روحالله گفت: «بگویید روحالله از طرف آیتالعظمی بروجردی آمده است. اگر هم با همین خودرو راه نمیدهید، برمیگردم.
موانع را برداشتند و ماشین در فضای بزرگ کاخ با درختهای بلند به حرکت درآمد. راننده در جایگاه مخصوص، نگه داشت و مسافر محترمش را پیاده کرد و چشمانتظار ماند. نماینده مرجع تقلید شیعیان جهان بود که داشت در کاخ مرمر راه میرفت. رفت تا به اتاق انتظار رسید. باید منتظر میشد. اما نشد. یکراست به اتاق دیدارها رفت. نگاهی انداخت. آنجا فقط یک صندلی دید. حدس زد که احتمالا رسم بر این است که محمدرضاشاه بنشیند و مهمانش بایستد و خواستهاش را عرض کند. چند لحظهای به فکر رفت. تصمیمش را گرفت؛ روی صندلی نشست. بعد شاه وارد شد. چشمش که به نماینده آیتالله بروجردی و صندلیاش افتاد، تعجب کرد. بیدرنگ صندلی دیگری برای شاه آوردند. او هم نشست
موانع را برداشتند و ماشین در فضای بزرگ کاخ با درختهای بلند به حرکت درآمد. راننده در جایگاه مخصوص، نگه داشت و مسافر محترمش را پیاده کرد و چشمانتظار ماند. نماینده مرجع تقلید شیعیان جهان بود که داشت در کاخ مرمر راه میرفت. رفت تا به اتاق انتظار رسید. باید منتظر میشد. اما نشد. یکراست به اتاق دیدارها رفت. نگاهی انداخت. آنجا فقط یک صندلی دید. حدس زد که احتمالا رسم بر این است که محمدرضاشاه بنشیند و مهمانش بایستد و خواستهاش را عرض کند. چند لحظهای به فکر رفت. تصمیمش را گرفت؛ روی صندلی نشست. بعد شاه وارد شد. چشمش که به نماینده آیتالله بروجردی و صندلیاش افتاد، تعجب کرد. بیدرنگ صندلی دیگری برای شاه آوردند. او هم نشست
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1400
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1400
-
شمارگان1100
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعجیبی
-
تعداد صفحات104
-
ناشر
-
نویسنده
-
ویراستار
-
وزن119
-
تاریخ ثبت اطلاعاتپنجشنبه 1 مهر 1400
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتچهارشنبه 7 مهر 1400
-
شناسه94069
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط