ترکش های ولگرد - جلد سوم: شمر و صدام و یارانش
2 (1)
سال نشر : 1390
تعداد صفحات : 72
معرفی کتاب
«ترکش های ولگرد» عنوان مجموعه ی پنج جلدی داستان های طنز دفاع مقدس است که به قلم داوود امیریان نوشته شده است و در انتشارات شاهد به چاپ رسیده است. این مجموعه، پنج جلد «برادران مزدور»، «جاسم رمبو»، «شمر و صدام و یارانش»، «ماردونا در سنگر دشمن» و «داماد فرمانده ی لشکر» را شامل می شود. کتاب حاضر، سومین جلد از این سری کتاب می باشد که نه داستان دارد.شمر و صدام و یارانش، جلد سوم از مجموعه ترکش های ولگرد است. عناوین داستان های کتاب شمر و صدام و یارانش عبارتند از: مرده و مرده شور؛ شیرجه در آب؛ ثواب جمع کن ها!؛ فراری؛ مردی که واقعاً شهردار بود؛ مجسمه های زنده؛ تصادف خوش یمن؛ صد تا به راست، پنجاه تا به چپ؛ شمر و صدام و یارانش!
مرده و مرده شور
اکبر از تو گرد و غبار انفجار خمپاره ها دوان دوان طرفم آمد. ترس برم داشت. فهمیدم که اتفاق ناگواری افتاده. اکبر رسیده نرسیده، نفس نفس زنان گفت: «مجتبی مژدگانی بده!»
با تعجب نگاهش کردم. دو تا خمپاره کمی آن طرفتر منفجر شدند. داد و فریاد فرمانده از پشت بیسیم می آمد. گوشی را به گوش چسباندم و گفتم: «حاجی، امرتان انجام شد. از عقب گفتند که ماشین تو راه است.»
بعد از اکبر پرسیدم: «مژدگانی چی؟»
نیش اکبر تا بناگوش باز شد و گفت: «بادمجان بم، چهار چرخش رفت هوا!»
قلبم هُری پایین ریخت. پس رحیم مجروح شده!
اکبر گفت: «بچهها دارند میآوردندش. تو راه هستند. دم دستت آمبولانس هست که ببردش عقب؟»
ـ یک ماشین پر از مهمات دارد میآید. جان من، راست راستی رحیم مجروح شده؟
ـ دروغم چیه؟ الان می آوردندش و میبینی. چه خونی هم ازش میرود!
رحیم از نیروهای قدیمی گردان بود. در عملیات زیادی شرکت کرده بود، اما تا آن لحظه حتی یک ترکش نخودی هم قسمتش نشده بود و این شده بود باعث کنجکاوی همه. در عملیات کربلای پنج که دشمن نیم متر به نیم متر منطقه را با توپ و خمپاره شخم میزد و حتی پرندگان بیگناه هم در آن سوز و بریز مجروح و کشته میشدند، رحیم تا آخرین لحظه ساق و سلامت تو منطقه چرخید و آخ هم نگفت.
اکبر از تو گرد و غبار انفجار خمپاره ها دوان دوان طرفم آمد. ترس برم داشت. فهمیدم که اتفاق ناگواری افتاده. اکبر رسیده نرسیده، نفس نفس زنان گفت: «مجتبی مژدگانی بده!»
با تعجب نگاهش کردم. دو تا خمپاره کمی آن طرفتر منفجر شدند. داد و فریاد فرمانده از پشت بیسیم می آمد. گوشی را به گوش چسباندم و گفتم: «حاجی، امرتان انجام شد. از عقب گفتند که ماشین تو راه است.»
بعد از اکبر پرسیدم: «مژدگانی چی؟»
نیش اکبر تا بناگوش باز شد و گفت: «بادمجان بم، چهار چرخش رفت هوا!»
قلبم هُری پایین ریخت. پس رحیم مجروح شده!
اکبر گفت: «بچهها دارند میآوردندش. تو راه هستند. دم دستت آمبولانس هست که ببردش عقب؟»
ـ یک ماشین پر از مهمات دارد میآید. جان من، راست راستی رحیم مجروح شده؟
ـ دروغم چیه؟ الان می آوردندش و میبینی. چه خونی هم ازش میرود!
رحیم از نیروهای قدیمی گردان بود. در عملیات زیادی شرکت کرده بود، اما تا آن لحظه حتی یک ترکش نخودی هم قسمتش نشده بود و این شده بود باعث کنجکاوی همه. در عملیات کربلای پنج که دشمن نیم متر به نیم متر منطقه را با توپ و خمپاره شخم میزد و حتی پرندگان بیگناه هم در آن سوز و بریز مجروح و کشته میشدند، رحیم تا آخرین لحظه ساق و سلامت تو منطقه چرخید و آخ هم نگفت.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1390
-
چاپ جاری6
-
شمارگان3000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات72
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن174
-
تاریخ ثبت اطلاعاتچهارشنبه 25 آبان 1390
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتچهارشنبه 13 دی 1402
-
شناسه9578
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط