قاسم حاج قاسم: زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم وحید زمانی نیا
5 (2)
سال نشر : 1402
تعداد صفحات : 224
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 96304
10003022
معرفی کتاب
بخشی از زندگینامه داستانی "شهید وحید زمانی نیا" از محافظان وفادار حاج قاسم سلیمانی است. شهید جوان و تازه دامادی که در دو سال آخری که محافظ حاج قاسم بود پا به پای ایشان او را همراهیشان کرد. در جنگ پیش آمده در سوریه او از مدافعان حرم آل الله بود و ماموریتهای زیادی به سوریه داشت. بعد از پایان جنگ داعش به ایران برگشت. حاج قاسم که دوست داشت محافظانش را از مدافعان حرم انتخاب کند او را به عنوان محافظ انتخاب کرد.در بخشهایی از این کتاب، رفتار و منش حاج قاسم در قالب خاطرات وحید و حاج قاسم را میخوانیم و با ویژگیهای رفتاری و اخلاقی شهید وحید زمانی نیا آشنا میشویم.
"وحید چون علاقهی خاصی به حضرت قاسم(ع) داشت، شب ششم محرم خیلی حال و روزش دیدنی بود. از این تناقض شادی و گریه در روضه خیلی خوشش میآمد. یک جور خاصی با سوز و دل برای رفقا تعریف میکرد:
- آخ آخ اون موقعی که تو روضه داری دست میزنی و گریه میکنی، نمیدونی چه حالی میشم که. اون گل و نقلهایی که میپاشن، اون رجزی که حضرت قاسم میخونه دلم رو پاره پاره میکنه، بعضی شبها خوابش رو میبینم. اون لحظهای که غم سنگینه، دل اهل حرم سوخته اما سربلندن و افتخار میکنن به وجود حضرت قاسم... به به آدم شب شیشم از این همه زیبایی کیف میکنه...
همیشه میگفت: گلِ قاسمیه با من.
شب ششم برای هیئتشان گل میخرید. وقتی مداح روضهی را میخواند، وحید با حال خوش و اشکی که به چشم داشت گل را پرپر میکرد و روی سر عزاداران میریخت. رفقایش زیرچشمی نگاهش میکردند انگار روی زمین نبود. یک جوری اشک میریخت که اشک بقیه را هم درمیآورد."
- آخ آخ اون موقعی که تو روضه داری دست میزنی و گریه میکنی، نمیدونی چه حالی میشم که. اون گل و نقلهایی که میپاشن، اون رجزی که حضرت قاسم میخونه دلم رو پاره پاره میکنه، بعضی شبها خوابش رو میبینم. اون لحظهای که غم سنگینه، دل اهل حرم سوخته اما سربلندن و افتخار میکنن به وجود حضرت قاسم... به به آدم شب شیشم از این همه زیبایی کیف میکنه...
همیشه میگفت: گلِ قاسمیه با من.
شب ششم برای هیئتشان گل میخرید. وقتی مداح روضهی را میخواند، وحید با حال خوش و اشکی که به چشم داشت گل را پرپر میکرد و روی سر عزاداران میریخت. رفقایش زیرچشمی نگاهش میکردند انگار روی زمین نبود. یک جوری اشک میریخت که اشک بقیه را هم درمیآورد."
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1402
-
چاپ جاری4
-
تاریخ اولین چاپ1400
-
شمارگان1100
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات224
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن187
-
تاریخ ثبت اطلاعاتشنبه 18 دی 1400
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتدوشنبه 11 دی 1402
-
شناسه96304
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط