خیلی از دستگاه های فرهنگی در حال برگزاری طرح های مختلفی برای گسترش کتابخوانی هستند و خیلی دیگر از این دستگاهها هم با کوله باری از این طرح های انجام شده معتقدند که اینها راهش نیست! افرادی هم که دوست دارند در زمینه گسترش کتابخوانی اقدام کنند کم نیستند اما در این میان برنامه موثری که جز پر کردن بیلان کاری دستگاه ها فایده دیگری هم داشته باشد حکم کیمیا را دارد. متن زیر روایتی است از یک طرح کتابخوانی موثر که به شدت جواب داده است و توانسته تعداد زیادی از کودکان و نوجوانان را کتابخوان کند. بخیل نبودن بانیان این طرح موجب شده تا طرحشان را (که حالا مجهز به یک برنامه رایانه ای هم شده است) در کمال سخاوت در اختیار همه قرار دهند. قطعا متن زیر که توسط یکی از بانیان طرح نوشته شده نمی تواند همه سوالات شما را جواب دهد ولی اگر به سایت «رقابت» مراجعه کنید همه چیز دستگیرتان خواهد شد.
در دورانی زندگی می کنیم که نشستن یک نوجوان پای کامپیوتر برای 4 ساعت متوالی خیلی خبر تاسفبار و یا حتی عجیبی نیست. اهالی آمار باید از میزان شیوع چنین پدیدهای صحبت کنند، ولی هر کدام از ما بدون هیچ بررسی و تحقیقی میتوانیم این مساله را در آشنایان و حتی بچههای خودمان (برای بزرگترها) ببینیم. بچههای نسل قبل (بابا و مامانهای جوانهای امروزی) خیلی بیشتر با کتاب بودند. شاید دنیاهای جدیدی که امروز بچهها به دنبال آنها در تلویزیون یا کامپیوتر میروند، برای نسل قبل در کتابها و مجلات بوده است. البته این مشکل «سکهی رایج» یا همون شرح حال بیشتر بچهها (مخصوصا شهریها) است؛ بچههای محلهای را دیدم که قصهشان فرق میکرد و کتابخانهای داشتند که شباهت زیادی به کتابخانههای سوت و کور (بخوانید کممخاطب) شهر نداشت.
کتابخانهای که چند تا از جوانهای پر شور محله با کتابهای کهنه مسجد درست کردند و با همت بلند، درخت پرباری را در این دنیای آدمکوچولوها کاشتند، چیزی که ساکنان پایگاههای بسیج و آدم های فرهنگی دیگر این ملک «کار فرهنگی» مینامندش. داشتم میگفتم که کتابهای خاکخورده را جمع کردند و در قفسه چیدند. یکی از آنها هم که دستی در برنامهنویسی داشت، نرمافزار سادهای را برای مدیریت کتابخانه تهیه کرد. بعد از این کارهای یدی، کتابخانه سر و سامان گرفت و تازه شد جایی شبیه همه کتابخانههای شهر. حالا باید برای این کتابخانه مشتری پیدا می کردند.
اولین راهی که جوانهای پرشور برای کتابخوان کردن مردم پیدا کردند، کاملا شبیه به راه همهی «واسطههای اسراف بودجههای فرهنگی» بود. برگزاری مسابقه کتابخوانی با جایزه سکه بهار آزادی (ربع، نیم یا تمام) و برای همه. مسابقهای که شرکتکنندگان در آن، کتابی را می گیرند و با پاسخ به سوالهای تستی در یک امتحان جمعی به برگزار کنندگان ثابت میکنند که خیلی از آنها کتاب را نخواندهاند و البته اتفاق بزرگی در زندگی دیگرانی هم که کتاب را متعهدانه خواندهاند، نیافتاده است.
اگر برای تشویق یک جوان به خواندن کتاب نیاز به وعده شرکت در قرعهکشی و سکه و سفر و... باشد، یک بچه دبستانی را میشود با یک اسباببازی کوچک مشتاق کرد. به همین خاطر تاسیسکنندگان کتابخانه هم به بچهها فکر کردند. بچههایی که در مدرسه از آنها خواسته میشود، پاسخ سوالهای کتابی مثل «علوم» را حفظ کنند و در امتحان پایان سال، در ورقه امتحانی بنویسند. بچههایی که در نمرههای امتحان با هم رقابت میکنند و لابد پدر و مادرهای خود را با این نمرههای بیارزش خوشحال میکنند (با چشمپوشی از رقابت بین والدین بچهها).
جوانها با الگو گرفتن از ساختار نهچندان دلپذیر مدرسه، از کتابهای مناسب بچهها سوال طراحی کردند و مسابقهای را برای بچهها ترتیب دادند. این مسابقه کتابخوانی واجد خصوصیاتی بود که آن را از مسابقه های مشابه متمایز می کرد. لازم نبود بچه ها سوال ها را حفظ کنند؛ هر کس که در مسابقه شرکت می کرد با توجه به دقتی که در خواندن کتاب به خرج می داد، امتیازی کسب میکرد و این یعنی همه در این مسابقه برنده بودند، یکی خیلی برنده می شد و دیگری کمی کمتر برنده می شد!
بچهها کتابها را با خودشان به خانه میبردند و به سوالهای طراحیشده از روی کتاب پاسخ میدادند. قرار نبود بچهها پاسخ سوالها را حفظ کنند، فقط میخواستیم کتاب را بخوانند و یا حتی با ورق زدن کتاب به دنبال پاسخهایش بگردند. این ایده گرفت! بچهها برای رقابت با همدیگر کتاب میخواندند و با خواندن هر کتاب امتیاز خیلی کمی دریافت میکردند. شاید باور این نمونه سخت باشد ولی بچه 11 سالهای در تابستان 1387، 65 کتاب خواند و امتیازی که از خواندن این همه کتاب دریافت کرد، تقریبا معادل 13000 تومان بود (احتمالا کمتر از مبلغی که در کیف پول شما هست).
رشد این رقابت باعث شد که طرحهای دیگری هم در کنارش اجرا شوند. بچهها نقاشی میکشیدند یا کاردستی درست میکردند و امتیاز میگرفتند. حتی بچهها میتوانستند با شعر گفتن و داستان نوشتن امتیاز بگیرند یا هر کدام از کتابهای کتابخانه را که خواستند، خلاصه کنند. سراغ سیدیها هم رفتیم و نتیجه این شد که سیدیهای مستند روحالله بارها به خانهها رفت.
برای جذب بچهها کارهای زیادی انجام شد. از چاپ بنر که احتمالا خیلی سخت نیست تا فرستاندن دعوتنامه به اسم هر بچه. حتی برای دادن امتیاز به بچهها، پول چاپ کردند و با مغازههای محله قرارداد بستند که پول کتابخانه را قبول کنند. بچه ها پولهای طراحی شده را (که در واقع به کالابرگ یا بن شباهت داشت) به مغازه های طرف قرار داد(!) با کتابخانه می بردند و خرید میکردند و مغازه دارها هم بن ها را به کتابخانه تحویل می دادند و پول می گرفتند. به کتابخانه در تابستان بخش زیادی از بچههای محل را درگیر میکرد. بچهای را به یاد میآورم که مادرش کارت کتابخانه را از او گرفته بود تا مانع درسش نشود و یا کودک 6 سالهای را که به کمک مادرش در رقابت شرکت میکرد. بچهها پشت در کتابخانه معطل میشدند تا زمان باز شدن آن برسد.
برای برگزاری این رقابت نرمافزاری هم تهیه شد که برای هر شرکتکننده، سوالهای کتاب را چاپ میکرد و امتیاز بچهها در آن ثبت میشد. سال اول یا دوم اجرای مسابقه، دو جوان بسیجی برای بازدید طرح آمدند و نرمافزار برگزاری را از ما گرفتند و رفتند. تا یک سال از هم خبری نداشتیم، بعدها که صحبت کردیم، معلوم شد، این طرح را اجرا کردند و موفقیت چشمگیری هم داشتند. به بچهها به عنوان جایزه پول نقد میدادند و با شعارشان «کتاب بخوانید، حقوق بگیرید»، تبلیغ میکردند.
امروز که این متن را مینویسم، جوانهای پرشور کتابخانه از هم جدا شدهاند و کمتر به فکر جوانههای کتابنخوان هستند. امیدوارم که همتهای بلند و جوان، مشتاق به برگزاری چنین طرحی در محله خود باشند. اگرچه کار شما کمی راحتتر از بنیانگذاران این طرح است. نرمافزار تهیه شده برای رقابت را میتوانید از سایت ما(به رایگان) reghaabat.ir دریافت کنید.
سوالهایی را که ما طراحی کردیم، میتوانید به بچهها بدهید و زحمت طراحی مجدد را نکشید. آمارهای ما را که در همان سایت قرار داده شده، میتوانید به حاملان بودجه فرهنگی (مثل شهرداری و دیگر ارگانهای تاسف برانگیز این ملک) ارائه دهید و احتمالا بودجه بگیرید. هزینه برگزاری این طرح در سال 1385 تقریبا معادل 400 هزار تومان بود و با این هزینه نزدیک 1600 کتاب خوانده شد؛ البته به شهادت نرمافزاری که از غیب خبر ندارد.
الف.باقری
بسم لله الرحمن الرحیم
عالی بود
ممنون از انتقال تجربه
خدا به شما اجر دهد
12 مرداد 1394