سعید عاکف را با خاکهای نرم کوشک میشناسند، حتی اگر کلی کتاب هم بعد از آن نوشته و یا یکی از ناشران خصوصی پرکار در حوزه دفاع مقدس باشد. حتی کتاب جدید انتشارات او با عنوان «تپه جاویدی و راز اشلو» که توانسته است جایزه کتاب سال جشنواره شهید غنیپور را کسب کند، حالا حالاها راه دارد تا برسد به جایگاه خاکهای نرم کوشک، البته اگر برسد. علی ای حال گفتگوی رجانیوز با این نویسنده و ناشر قرار بود به بهانه هفته دفاع مقدس و حول و حوش موضوعاتی باشد که اصلا فرصت طرحشان نشد. درد دلهای عاکف پیرامون حوزه نشر خاصه دفاع مقدسیاش مطلبی است که پیش روی شماست، حالا اینکه چقدر به این گلایهها حق بدهیم یا نه، چیزی است که با خواندن انتقادهای تند و تیز او میتوان دربارهاش تصمیم گرفت.
چرا نویسندگی در حوزه دفاع مقدس را انتخاب کردید؟
الحمدلله خدا استعداد نوشتن را به من داده بود، اما اینکه این استعداد را در چه راهی صرف کنم، پس از حضور در جبهه برایم روشن شد. آن روزها در کلاسهای قصهنویسی میگفتند اگر روی دو موضوع کار کنید، کتابهایتان با اقبال روبرو میشوند، وگرنه کتابهایتان پرفروش نخواهند شد.
چه موضوعاتی؟
فقر و عشق. به هر حال ما هم کلاسهای نویسندگی را میرفتیم که این فن را یاد بگیریم.
چه سالی؟
64، 65. بعضی از آشنایانی که میدیدند علاقه و استعداد نوشتن دارم، مرا با خود به این کلاسها میبردند. البته کلاسها هم جاهای غریبی نبودند. مثلاً در حوزه هنری کسی بود که آموزش میداد و فنون نویسندگی را تدریس میکرد و او بود که میگفت متأسفانه مملکت ما جوری است که باید در باره این دو موضوع نوشت، وگرنه با اقبال مواجه نمیشود. من هم با نیتی که داشتم، هیچوقت دوست نداشتم غیر از وادی حقیقت در وادی دیگری وارد شوم، به همین دلیل وقتی خدا توفیق داد و رفتم و از نزدیک چیزهایی را دیدم، دفاع مقدس موضوع و دستمایه کارم شد و از آن به بعد هم الحمدلله در این وادی کار کردم و هنوز هم از آن بیرون نیامدهام.
در حوزه دفاع مقدس، شما پس از مدتی انتشارات «ملک اعظم» را تاسیس کردید. کسی که نویسنده است، کتابش را مینویسد و میدهد ناشران کار کنند، ولی کسی که نشر راه میاندازد، یکی از دلایلش میتواند انتشار راحتتر کتابهایش باشد و اینکه با بعضی از موانع روبرو نشود. اما یکی از دلایلش هم میتواند این باشد که ناشر خلائی را میبیند که با نوشتن یک کتاب پر نمی شود وعلاوه بر نوشتن، باید با انتشار یکسری از کتابها آن خلاء را پر کند. آیا شما چنین خلائی را احساس کردید؟
نه، هیچیک از اینها نبود! در مجموع پاسخ سئوال شما را باید اینگونه بدهم که من در بعضی از کشورها از نزدیک دیدم که به هنر و ادبیاتشان چه اهمیتی میدهند. متأسفانه در کشور ما یکصدم اهمیتی که در آنجاها برای ادبیات و هنر قائل هستند، قائل نیستند.
آنها در همان افکار غلط و شیطانی خودشان بهشدت در این زمینه فعالند. قانون کپیرایت چیزی است که واقعاً به لحاظ فرهنگی به داد کشور میرسد. این را کسی به شما میگوید که حدود 24 سال است در زمینه نویسندگی و چاپ و نشر کتاب فعالیت کرده است.
خودتان به شخصه از نبود این قانون آسب دیدهاید؟
وحشتناک! چند سال است که چند کتاب جدید دارم و جرئت نمیکنم آنها را به دست نشر بسپارم، چون از روی آنها کپیبرداری میشود و به طرز وحشتناکی آنها را قلع و قمع میکنند.
چه کسانی؟
صدا و سیما به نحوی، ناشران به شکل دیگری، کسانی که اسم قلابی نویسنده را یدک میکشند به نحو دیگری. هر کسی به هر شکلی که دلش میخواهد به این آثار ناخنک میزند. الان از همین «خاکهای نرم کوشک» ما مجموعه مستند و فیلم ساختهاند و دهها نشریه و کتابهای مختلف را دیدهام که حتی در بعضی از آنها نصف این کتاب را به عنوان مطلب تحقیقی در کتابش زده و بعد به عنوان کتاب مستقل چاپ کرده است و بسیاری از سوءاستفادههای دیگر که در کشورهای دیگر اساساً معنا ندارد.
در کشورهایی که برای نگارش و نشر کتابهای خود قوانین محکمی را وضع کردهاند، اگر کسی بخواهد حتی به اندازه یک خط از اثر کس دیگری استفاده کند، سوای ارجاع دادن به منبع، باید حق و حقوق نویسنده و ناشر را بپردازد، چه برسد به اینکه بخواهند از روی اثر فیلم مستند و داستانی بسازند و یا بخشی از اثر را عیناً در کتاب و نشریهای نقل کنند، اما در کشور ما اینگونه نیست.
من از محتوای کارشان دفاع نمیکنم، بلکه برعکس، از محتوای اکثریت قریب به اتفاق آثارشان متنفرم و از اعتقادات آنان برائت داریم، ولی از فرم کارشان تعریف میکنم، چون این فرم، هنر کشورشان را نجات میدهد و من دیدهام که در بعضی از موارد ـکه قابل توجه هم هستندـ نویسنده و ناشر آن کشورها از ورزشکارهای مطرحشان بیشتر درآمد دارند، ولی اگر تمام نویسندههای کشور را جمع کنیم و درآمدهای یک سال آنها را روی هم بگذاریم، شاید درآمد یک ماه یک فوتبالیست نشود.
می خواستید دلیل وردتان به حوزه نشر و تاسیس انتشاراتی را بگویید.
بله؛ متأسفانه به دلیل همین سوءاستفادهها و ضعفهایی که در کشور وجود دارد و بلاهایی که اکثریت قریب به اتفاق ناشرها سر نویسندهها درمیآورند، مجبور شدم خودم دنبال چاپ و توزیع کتاب بروم، چون دیدم ناشر، کتاب را چاپ و انبار میکند و کمکم به این نتیجه رسیدم که چرا خودم کتابهایم را چاپ و توزیع نکنم. بنابراین به خاطر ضعف وحشتناکی که وجود داشت، منِ نویسنده مجبور شدم به سمت نشر کتاب هم بروم، درحالی که اصلاً نباید چنین کاری را انجام بدهم. در کشورهای دیگر زمینه را فراهم میکنند که نویسنده فقط بنشیند و نویسندگی کند.
فعالیت شما در مدیریت انتشاراتی قطعا وقتتان را می گیرد و از میزان نوشتن شما کم می کند.
بله و خیلی چیزهای دیگر. حتماً از نمایشگاه بینالمللی کتاب بازدید کردهاید. انصافاً در نمایشگاه تهران غیر از کتابهای درسی و کمک آموزشی که آبروی نمایشگاه کتاب را میبرد، در رادیوی نمایشگاه چیزی جز تبلیغات آنها میشنوید؟ در بخش کتابهای به اصطلاح محتوایی و هنری و ادبی، انصافاً چه تعداد کتاب میتوانید پیدا کنید که واقعاً کتاب باشد و صفر تا صد آن را یک ناشر و نویسنده مایه گذاشته باشد. چند ناشر میتوانید پیدا کنید که درست کار کند؟ اکثریت قریب به اتفاق ناشرها کیلویی کار میکنند، کپیبرداری و کتابسازی میکنند. به جرئت میتوان دهها هزار جلد کتاب میشود پیدا کرد که همه آنها کتابسازی است. چند کتاب میتوانید پیدا کنید که ناشر، صفر تا صد آن را با خون دل خوردن فراهم کرده باشد؟
این کاری که ما و امثال ما میکنیم و از صفر تا صد یک کتاب را جان میکنیم و به جایی میرسانیم و متأسفانه در کشور ما بهراحتی از آن کپیبرداری و سوءاستفاده میشود و یا از روی آن فیلم میسازند.
شما برای کتاب «خاکهای نرم کوشک» چقدر وقت گذاشتید؟
زمان قابل توجهی برده است. کار تحقیق و پژوهش «خاکهای نرم کوشک» حدود 6 ماه طول کشیده است که در چنین کارهایی زمان کمی نیست. کتاب دیگر من «رقص در دل آتش» نزدیک به سه سال وقت برد تا چاپ شد. تحقیق و نگارش بعضی از کارهای ما بسیار بیش از این هم طول میکشد، چون تحقیقاتی که در باره یک شهید انجام میدهیم، تحقیقات میدانی است تا از میان آنها بتوانیم گل سرسبدش را بیرون بیاوریم و در کتابی تدوین و منتشر کنیم.
غیر از اینها، تجربه کار مهم است. اگر مثلاً به شما بگویم «خاکهای نرم کوشک» یک سال طول کشیده است، شما سه سال هم تجربه و خون دل خوردن را پشت آن بگذارید. تلاش برای جا انداختن یک کتاب زمانی را میبرد که نمیشود محاسبه و بیان کرد. باید قبل و بعد یک کار را هم دید. کاری که کار باشد، خیلی وقت میبرد.
اخیراً کتابی به نام «تپه جاویدی و راز اشلو» داشتیم که آقای اکبر صحرایی نوشتهاند، غیر از ایشان چند نفر از جمله من کل کتاب را بازخوانی، ویرایش و راهنمایی کردهایم که چه جاهایی اصلاح شود و تغییر کند، حدود 3 سال طول کشید تا این کتاب به فرجام رسید و نزدیک به یک سال هم درگیر چاپ و نشر آن شدیم. نهایتاً هم کتاب به بازار آمد، اما کتابی چنین پرمحتوا و با پتانسیل بسیار بالا، چون ابزاری مثل صدا و سیما در اختیارمان نیست، نتوانستیم آن را بهخوبی معرفی کنیم.
شما در جایی انتقاد کرده بودید که در تبلیغ کتابهای دفاع مقدس و سایر کتابها تبعیض وجود دارد. منظورتان از این تبعیض چیست؟
ببینید قطعاً همینطور است. همین حالا دوستان کتابفروش ما در مشهد میگویند هر کسی که میآید، سراغ کتاب «پایی که جا ماند» را میگیرد و یا موقعی که «دا» چاپ شد، همینطور بود. من نمیگویم اینها کتابهای ارزشمندی نیستند، ولی ما دهها کتاب ارزشمند دیگر هم داریم که کسی به سراغشان نمیرود. چرا؟ چون برایشان تبلیغات نشده است. در زمینه تبلیغات، تبعیضهای وحشتناکی را قائل میشوند که متأسفانه در بسیاری از زمینههای دیگر هم هست.
ما یک وقتی خیالمان راحت بود و میگفتیم که الحمدلله مافیا در عرصه ادبیات وارد نشده است. من این حرف را در مصاحبهای به صراحت گفتم که «خاکهای نرم کوشک» در ادبیات دفاع مقدس خطشکنی کرد و همان آقایانی که اعتقاد نداشتند که این کتابها مخاطب پیدا خواهد کرد، همانها آمدند و در این زمینه هم مافیای خودشان را راه انداختند، چون دیدند در اینجا هم میشود به نان و نوایی رسید و روشهای بسیار کثیف و آلودهشان را در اینجا هم ادامه دادند.
حضرت آقا با اینکه خیلی اهل مطالعه هستند و کتابهای مختلفی را مطالعه میکنند، از حدود 35 کتاب اسم برده یا بر انها تقریظ نوشتهاند که اغلبشان کتب حوزه دفاع مقدس است. شما هم در جایی اشاره کرده بودید ادبیات دفاع مقدس با پرچمداری رهبر انقلاب است که به کار خود ادامه میدهد. یعنی به نظر شما فضا برای کار کردن در حوزه دفاع مقدس انقدر سخت است؟
من در این باره مقاله نوشته و صحبت کردهام که اگر پیگیریهای ایشان نبود، از این ادبیات چیزی باقی نمیماند. همین آقایانی که دارند با این وادی، کاسبکارانه برخورد میکنند، قبلاً تلاشی نمیکردند. مقام معظم رهبری از زمان جنگ دنبال این قضیه بودند. در کربلای 5 ایشان به آقای محمودزاده گفته بودند شما بهجای اسلحه با خودت قلم ببر و ایشان اسلحه نبرد و بهجای آن رفت و در سنگرهایی که از زمین و آسمان آتش میریخت و همه میجنگیدند، آنجا مینشست و مطلب مینوشت. آقا از آن زمان دنبال این قضایا بودهاند.
بعد از جنگ بارها تأکید کردند ادبیات و هنر دفاع مقدس و همینطور ادامه پیدا کرد تا اخیراً یکسری از این آقایان آمدند، وگرنه اگر در آن موقعها کسی دنبال تبعیت بود که باید تبعیت میکرد. اگر واقعاً پیگیریهای ایشان نبود، از این قضیه چیزی باقی نمیماند که الحمدلله و خدا را شکر، به برکت وجود ایشان و پیگیریهایی که شد، الان شاهد شکوفاییهایی هستیم که البته ابداً با عظمت دفاع مقدس ما قابل مقایسه نیست، ولی باز هم به برکت پیگیریهای ایشان آثار ماندگاری خلق شدهاند.
به نظرتان دلیل استقبال مردم از کتابهایی که در حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس نوشته شده اند چیست؟
ببینید یک وقتی میگفتند رمان دفاع مقدس به سبک فرانسه بنویسید. این بحثها واقعاً مطرح بودند و مثلاً در کنگرههای شهدا مطرح میکردند که میخواهیم بر اساس ادبیات فرانسه رمان دفاع مقدس بنویسیم. ما چون در جامعه نیازشناسی کرده بودیم، میگفتیم آن ادبیات به درد جامعه ما نمیخورد، چون کشاورز و کاسب و بقال ما و حتی مهندس و دکتر ما که تحت تأثیر تعالیم غربی هستند، درونمایههایشان با درونمایههای یک فرانسوی یا امریکایی فرق میکند. پس بستگی به این دارد که من چقدر نیازشناسی کرده باشم و باید بر این اساس کار کنم. عدهای از همینهایی که الان دم از کتابهای پرفروشی مثل «نورالدین پسر ایران» میزنند و پزش را میدهند ـچون من آنها را میشناسم و با آنها همکار و هماتاق بودهام و آنها را خوب میشناسم می گویمـ به این جور کارها میخندیدند و اصلاً آن را قبول نداشتند. میگفتند: «آدم مگر مینشیند خاطره بنویسد؟» اصلاً این کار را مسخره میکردند، ولی حالا دیدهاند در کشور ما این کتابهاست که جواب میدهد و فعلاً پول در این است.
مثل اینکه دلتان از برخی افراد خیلی پر است!
بحثی که مطرح میکنم، یک جریان و طرز فکر غلط است. ما با این مدیریت است که مخالفیم. من که دارم به عنوان ناشر خصوصی فعالیت میکنم و دهها ناشر را میبینم که قارچگونه از زمین میرویند و همگی با رانتخواری و زد و بند مجوز و پول میگیرند و یک مشت کتاب بنجل را چاپ میکنند که بهندرت 100 نفر آن را میخوانند، بدیهی است که عرصه برایم تنگ میشود.
دهها بار این را گفتهام که اگر شما در جایی سندی پیدا کردید که بنده یک ریال وام یا پول بلاعوض گرفته باشم، همه انتشارات ما را قبضه کنید. آیا منِ عاکف نمیتوانستم این کارها را بکنم؟
انصافا داشتن همین یک کتاب «خاکهای نرم کوشک» در سابقه یک نفر برای این کار کافی است.
همینطور است. نمیتوانستم صدها میلیون پول از ادارات و نهادهای مختلف بگیرم؟ کما اینکه در مقطعی پیشنهاد داشتم که به فلان پروژه تحقیقی بیایید و پول میدهیم و حمایت میکنیم، اما من گفتهام اگر منِ نویسنده یا ناشر، مستقل نباشم، به درد جرز لای دیوار میخورم. من باید بتوانم آزادانه حرف خودم را بزنم و وامدار هیچکسی هم نباشم. بنابراین سالم کار کردن در این وادی در کشور ما، متأسفانه بسیار دشوار است و ما سالها این کار را کردیم و له شدیم.
بحث گرانی کاغذ هم که قطعاً خیلی به شما فشار آورده است.
همینطور است. کلمه له شدن برای وضعیتی که ما گرفتارش هستیم، کم است. ما فقط امیدمان به آقا امام زمان(عج) و عنایت شهداست که انشاءالله معجزهای بشود و نشر ما نجات پیدا کند، والا کار تمام شده است. مگر کم کار ارزشمند ارائه دادیم که حالا باید به این روزگار بیفتیم؟
شاید یک بخش از مشکلات شما به خاطر شهرستانی بودن انتشاراتتان است. نشرهایی که در تهران هستند، به هر حال از یکسری امکانات استفاده میکنند، ولی ناشر شهرستانی موفق خیلی کم داریم، یعنی ناشری که در شهرستان کار کند و کتابهایش در کتابفروشیهای تهران دیده شود. قطعاً با چنین مشکلاتی هم دست و پنجه نرم میکنید. درست است؟
من در مصاحبه با مجله پنجره، بعضی از مسائل را خیلی بیپرده گفته بودم و بعضی از آقایان اعتراض کرده و گفته بودند: «تو اغراق کردهای و مثلاً این ادعا که گفتی «خاکهای نرم کوشک» در عرصه ادبیات دفاع مقدس خطشکنی کرده است، درست نیست». گفتم: «من کار ندارم که اینها قبول دارند یا ندارند، این یک پرونده برای قیامتم است». در قیامت هر کسی باید داشتههای دنیایی خودش را عرضه کند.
یکی از پروندههایی مطمئنم به لطف خدای متعال در آن دنیا به نفعم هست، این است که بهرغم اینکه بچه تهران و بزرگشده آنجا هستم، به خاطر دیدن یکسری تبعیضات و چیزهای دیگر حاضر نشدم در تهران بمانم و کار کنم و چرخهای را که تماماً به نفع پایتختنشینها میچرخید، کمی به نفع خودمان چرخاندیم و یکسری از نعمتهایی را که در تهران بود به سمت یکسری از شهرستانها روانه کردیم.
این کار الحمدلله از مشهد هم کلید خورد و خدا را شکر میکنم که به بعضی از شهرستانهای دیگر هم سرایت کرد. من به خود گفتم معنا ندارد که کسی که در پایتخت است، بخواهد همه چیز را به نام خود ثبت و ضبط کند و درحالی که خیلیها میگفتند نخواهی توانست در مشهد کار کنی و به جایی نخواهی رسید و موفق نخواهی شد، اما به لطف آقا علیبن موسیالرضا(ع) و لطف آقا امام زمان(عج) ثابت کردیم که میشود در شهرستان هم کار کرد و موفق شد، البته سختیهای فراوانی را باید تحمل کرد.
نکته خاصی و خاطرهای در باره کتاب «خاکهای نرم کوشک» یا سایر کتابهایی که چاپ کردهاید هست تاکنون نگفته باشید؟
شاید هزاران نکته و خاطره باشد. به جرئت میتوانم بگویم کتاب «خاکهای نرم کوشک» را شاید میلیونها نفر خواندهاند و صدها جوان با من تماس داشته و گفتهاند که ما در منجلابی از فساد و فحشا بودیم و به برکت این شهید نجات پیدا کردیم و عنایت بیبی فاطمه زهرا(س) الی ماشاءالله بوده که واقعاً نمیتوانم از بین این همه نکته، یکی را برای شما انتخاب کنم.
ولی افتخار من این است که این کتاب بدون پشتیبانی و تبلیغاتی که مثلاً سوره مهر در مورد کتابهایش انجام میدهد، به این تیراژ رسیده است. مسلماً اگر این کتاب هم از آن حجم گسترده تبلیغات برخوردار بود، تا به حال هزار بار چاپ شده بود و شاید در دنیا رکورد میشکست.
یک بار به دانشگاهی رفته بودیم و کتاب «خاکهای نرم کوشک» را نشانم دادند که از بس دست به دست گشته بود، تقریباً اثری از جلدش نمانده بود. آنطور که در ذهنم هست در صفحه اول و دوم کتاب نزدیک به 80 اسم نوشته بودند که نشان میداد اینها کتاب را خواندهاند. به هر حال این قضیه ویژه است و کسانی که در ایران با کار نوشتن و نشر سروکار دارند، میدانند یعنی چه. من خیلی خوشحال شدم، ولی گفتم: «دوستان عزیز! اگر قرار باشد هر کتابی که چاپ میشود، یک جلدش را 80 نفر بخوانند، ناشر به خاک سیاه مینشیند. لطفاً از این لطفها نکنید و هر کس که میخواهد بخواند، خودش یک جلد تهیه کند». آنها خندهشان گرفت.
در مورد تفقدی که آقا از این کتاب کردند، خاطرهای دارید؟
فرمایش ایشان در جمع فیلمسازان خاطره بسیار شیرینی برایم بود. البته خیلی چیزها بود. یک وقت خواهری به نمایشگاه کتاب تهران آمد و مطلبی را برای ما نوشت و نامهاش را داریم. برایش بسیار جالب بود که یکسری سئوالات اساسی از رهبری پرسیده بود و آقا در جواب او، کتاب «خاکهای نرم کوشک» را فرستاده و فرموده بودند: «جواب سئوالاتتان را از این کتاب بگیرید». آن خانم تعریف میکرد که واقعاً این کتاب به ما کمک کرد.
رهبری در جاهای دیگر هم لطف داشتند و از کتاب تعریف کردند. یک بار هم خودم خدمتشان رسیدم که لطف داشتند، اما ما مثل دوستان دیگر، سریع این مطلب را در بوق و کرنا نکردیم. برایم شیرین و ارزشمند بود و خواستیم شیرینی آن همچنان برای خودمان بماند و همه جا جار نزدیم که با رهبری دیدار داشتیم و در باره کتاب اینها را فرمودند. ما فرمایش ایشان در جمع فیلمسازان تلویزیون و سینما را در پشت جلد هم آوردهایم.
دارایی
سلام من می خواستم از شما درباره ی چگونگی نوشتن زندگینامه ی یک شهید کمک بگیرم لطفا به من کمک کنید باتشکر آقای عاکف
18 تیر 1393
سلام.اینجا سایت پاتوق کتاب فرداست و برای ارتباط با آقای عاکف باید از راه دیگری اقدام کنید.