loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

روایت مردانی که از فتنه سربلند بیرون آمدند

نویسندگان مرتبط : رحیم مخدومی

یکشنبه 13 اسفند 1391

آقا به مزاح گفت: «زدن خوب نیست، بَده!» آقای کلهر برگشت گفت: «آقا، اینا عادت کردن به کتک زدن!» تیکه‌اش خیلی خنده‌دار بود؛ نه می‌شد خندید، نه می‌شد نخندید. اونا رو اگه کارد بهشون می‌زدی، خون‌شون درنمی‌اومد.»

به گزارش فارس؛ «رحیم مخدومی» از آن دسته نویسندگانی است که پس از رفتنش از این دنیا برایش بزرگداشت‌های عظیمی گرفته خواهد شد. او که در این سال‌ها بیشترین هم و غمش را برای بصیرت‌افزایی به جامعه خرج کرده است، این بار با تلاشی شگفت خاطرات جذاب و با طراوت و در عین حال غم‌انگیزی از دیدار اعضای ستاد چهار کاندیدا با «مقام معظم رهبری» در سال 88 را به تصویر کشیده است. تصویری که اندکی برفک نیز در روایت خاطرات آن به چشم نمی‌آید. علاوه بر مصاحبه فکورانه و ساده با حضور فرجی (از اعضای ستاد انتخاباتی آقای احمدی‌نژاد) به مصاحبه با فعالان فرهنگی نیز پرداخته است.

او در این کتاب با ده افسر فرهنگی راجع به فتنه هشتاد و هشت مصاحبه کرده است. جعفر فرجی، وحید جلیلی، وحید یامین‌پور، مهدی کوچک‌زاده، میثم نیلی، محسن منصوری، میثم محمدحقی، مازیار یثربی، غلامحسین متو و سعید قاسمی ده نفری هستند که خاطراتشان واو به واو در کتاب «من مدیر جلسه‌ام» آمده است.

کتاب با خاطرات جعفر فرجی از جلسه‌ای که چهار کاندیدای ریاست جمهوری سال 88 با رهبر معظم انقلاب داشتند آغاز می‌شود. فرجی با لحن آمیخته به طنز خاطراتش را در لفافه‌ای از اخلاص بیان می‌کند.

مخدومی با شگرد نویسندگی خودش خاطرات فرجی را به پنج قسمت تقسیم می‌کند؛ منطق خیابونی، کلاه مخملی، زنگی به صدا درآمد، من مدیر جلسه‌ام، دانش جعفری. که در این میان به نظر من قسمت (من مدیر جلسه‌ام) کتاب زیباتر است؛ «آقا وقتی رو تعیین کرد که اعضای ستادها صحبت کنن، بعد خودش شروع کرد به صحبت: «بسم الله الرحمن الرحیم. من خودم مدیر جلسه هستم، این جلسه رو خودم می‌گردونم و می‌خوام گوش بدم. دوستان هم هرکی هر مطلبی داره، راحت بگه.»

همه مونده بودن کی شروع کنه و چه‌طوری شروع کنن! در حضور آقا هم نمی‌شد بحث کرد، همه دلشون می‌خواست که نفر آخر باشن. آقا خودش فرمود: «جلسه رو چطوری شروع کنیم؟» بعد ادامه داد: «بر اساس سن کاندیداها شروع می‌کنیم. کروبی، موسوی، محسن رضایی و در آخر هم احمدی‌نژاد.»

آقای الویری شروع به صحبت کرد. ایشون مسئول صوت راهپیمایی‌های قبل از انقلاب بود. به همین مناسبت گفت: «از اول انقلاب توی راهپیمایی‌ها بودم و تا الان هیچ راهپیمایی به بزرگی راهپیمایی جنبش سبز تا میدان آزادی تو تاریخ ایران نبوده، ما نمی‌تونیم جلوی مردمو بگیریم. باید به ناراحتی و اعتراض مردم توجه بشه.»

بعد به حالت تهدید ادامه داد: «این انتخابات باید ابطال بشه، تا مردم یه مقدار راضی بشن. تو این انتخابات تقلب شده و ...»

دلایلی که برای تقلب آورد، همه‌اش به قبل از انتخابات برمی‌گشت؛ که آقای احمدی‌نژاد رجل سیاسی نیست و شورای نگهبان نباید تأییدش می‌کرد و ... .

آقا فرمود: «از هر ستادی یک نفر صحبت کنه. صحبت هر کس هم بیشتر از پنج دقیقه نشه. ساعت هم روبه‌رو هست. دوستانی که حواسشون نیست، بغل دستی‌هاشون یادآوری کنن.»

آقای نجفی که کنار آقای الویری نشسته بود، گفت: «آقا اگه پنج دقیقه بیشتر شد، بهش می‌زنم.»

می‌خواست فضای سنگین جلسه رو کمی عضو کنه.

آقا به مزاح گفت: «زدن خوب نیست، بَده!»

آقای کلهر برگشت گفت: «آقا، اینا عادت کردن به کتک زدن!»

تیکه‌اش خیلی خنده‌دار بود؛ نه می‌شد خندید، نه می‌شد نخندید، خیلی به جا و به موقع بود. اونا رو اگه کارد بهشون می‌زدی، خون شون درنمی‌اومد.»

(من مدیر جلسه‌ام صص 18 و 17)

یکی از خواندنی‌ترین خاطرات «من مدیر جلسه‌ام» خاطرات مستند جعفر فرجی از جلسه‌ای است که اعضای ستاد چهار کاندیدا با مقام معظم رهبری دیدار داشته‌اند.

اما اگر به سراغ فعالان فرهنگی و خاطرات ایشان در کتاب مذکور برویم. خاطرات یک غیر ایرانی راجع به ایران و شناخت فضای ایران، هر ایرانی با وجدانی را سراسر حیرت و حماسه می‌کند.

خاطرات دکتر غلامحسین متو (اهل کشمیر) از فعالان فرهنگی است که فضای سیاسی - اجتماعی - فرهنگی ایران را مثل کف دست می‌شناسد.

دکتر متو در خاطراتش از عشق مردمان هندوستان و پاکستان به جمهوری اسلامی می‌گوید. به برشی از خاطره‌های دکتر متو اکتفا می‌کنیم؛

«یکی از دوستان شیعه ما داشت برای زیارت به ایران می‌اومد. به قصد زیارت امام رضا (ع)، دوست ما نقل می‌کرد: یه هندو من اومد، گفت: «من یه تقاضایی دارم.»

گفتم: «چه تقاضایی داری؟ قالی، پسته یا خرما می‌خوای که برات بیارم؟!»

گفت: «نه، من از این چیزا نمی‌خوام، یه عکس از امام خمینی برایم بیار»

گفتم: عکس امام رو می‌خوای چه کار؟

گفت: من بیست سال قبل تو مغازه یه عکس امام خمینی داشتم که یه خورده پاره و کهنه شده. هر موقع مغازه مو باز می‌کنم، نگاهم به این عکس می‌افته و یه خورده روحیه می‌گیرم. فکر می‌کنم بین من و او یه ارتباطی هست. من در طول مدتی که توی این مغازه هستم یه آرامشی احساس می‌کنم.»

طرف هندو بود. هندویی که در آموزش‌ها گاو پرستی رو یادش دادن، اما فطرت پاکش به پاکی‌ها گرایش داره!»

(من مدیر جلسه‌ام ص 133)

اما مخدومی به دکتر متو کفایت نمی‌کند. او در این کتاب به دنبال این است که اثبات کند افسران فرهنگی نسل اول انقلاب (حاج سعید قاسمی) و نسل سوم انقلاب (جعفر فرجی، وحید جلیلی و ...) همه‌شان پای کار بودند و عمارگونه در جهت تبیین فتنه گام‌های مؤثری برداشتند. افشاگری این دو نسل نقش‌ها و نقشه‌های فتنه‌گران را در ایران و جهان نقش برآب کرد.

در قسمت آخر کتاب حاج سعید قاسمی خاطراتش را با بیانی حماسی اثربخش‌تر می‌کند. کلمات آتشین حاج سعید هر انقلابی و هر آزاده‌ای را به تفکر وا می‌دارد. او در فریادی از واژه‌ تلاطم دارد و گاهی اوقات در این فریاد ردپای شعر را باید جستجو کرد. شعری که از اندیشه و تفکر بسیجی پر است؛

«سید شهیدان اهل قلم؛ آقا سیدمرتضی آوینی برای ما گفته بود که به حسب آموزه دینی، هر کس که ادعای شیعه بودن داره، جبراً از تو مقطع کربلا و عاشورا عبور داده می‌شه.

کربلای ما کجاست؟ می‌گی من که در کربلای خمینی نبودم. یه مقطعی متولد شدم که قطع نامه امضاء شده بود. الان چی کار کنم؟ جنگ نیست.

تا پیرارسال می‌گفتی جنگ نیست! که البته اشتباه می‌کردی. اگر شرایط جنگی‌ رو ببینید همین الان - آتیش- سنگین‌تر از آتیش کربلای پنجه! تو بازی دراز، در یک محاجّه کلماتی با شهدا گفتم: آهای مجید! زیاد به خودت ننازی که تخریب‌چی بودی؟! مجید پازوکی! چهل- پنجاه رده میدون مین رو رد می‌کردی. الان این دختر من، این پسر من، توی این عرصه هر روز از خونه میاد بیرون، تا برگرده خونه، اگر بخواد سالم برسه، چهل رده میدون رو رد می‌کنه، یعنی همین که از در خونه اومد بیرون، تا در رو خواست باز کنه، سی‌دی رو انداختن تو خونه، اومد خیابون، براش بوق زدن، اومد تو اتوبوس، بمباران بلوتوثه. اومد تو دانشگاه، اساتید فراری استخدام شده‌ی دکتر جاسبی بچه‌ها‌ رو دارن بمباران می‌کنن. با افکار پوسیده، کتاب‌های منحط، پارتی‌ها، رفاقت‌های ناباب، مواد، فیلم و آن‌گاه رجعت به خانه.

هر روز چهل - پنجاه رده میدون مین رو بچه باید رد کنه تا بتونه این چادر رو حفظ کنه. کی می‌گه جنگ نیست؟ کی احساس می‌کنه تو شرایط فتنه و جنگ زندگی نمی‌کنه؟ ...»

(من مدیر جلسه‌ام ص 140)

به هر روی خواندن این کتاب صد و پنجاه‌ صفحه‌ای فضای فتنه را برای علاقه‌مندان لغت پرنور و درخشان «بصیرت» پاک می‌کند.

اگر تدبیری اندیشیده می‌شد که خاطرات کتاب مذکور در دسترس دانشجویان و دانش‌آموزان مقطع دبیرستانی قرار می‌گرفت، این طیف خوش‌فکر جامعه نیز با زوایای فتنه آماده می‌شدند. این حق نوجوانان و جوانان عزیز است که تاریخ کشور خودشان را بهتر بشناسند و حق را از ناحق تمیز دهند.

این یادداشت را با رباعی عاشقانه‌ای که حاج سعید قاسمی در ابتدای صحبت‌هایش استفاده کرده است پایان می‌دهیم؛

زیر علم غریبه رؤیت نشدیم

با حضرت دوست بی‌محبت نشدیم

در سال غبار فتنه یا رب شکرست

شرمنده درگاه ولایت نشدیم

کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط