loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

گپ‌وگفت مفصّل با ناصر فیض، بزّازی که طنّاز شد

نویسندگان مرتبط : ناصر فیض

یکشنبه 1 اردیبهشت 1392

ناصر فیض از جمله شاعران طنازی است که در گفت‌وگویی دوساعته پیرامون موارد مختلف از جمله دیدار نیمه ماه مبارک رمضان شاعران با رهبر معظم انقلاب، توصیه‌های پدرش و پیشنهاد برخی مطبوعات برای خرکش کردن او به سمت طنز سیاسی سخن گفت.

او را با اشعار طنزش می‌شناسند، موزون و مقفی می‌سراید، شعر جدی هم دارد، بسیاری سعی کردند او را به سرودن اشعار سیاسی بکشانند و ستونی در نشریه‌ای به او بدهند که نپذیرفت، از اشتغال به کارهای متفاوت گفت، از تجربه‌هایش، از اینکه چقدر دیر شعر سرود و... امروز در دفتر طنز حوزه هنری مشغول فعالیت است، با حوصله به سوالات پاسخ گفت و در سراسر زمان مصاحبه با انرژی حضور داشت.

آنچه در ذیل این مطلب می‌آید مشروح گفت‌وگوی فارس با ناصر فیض این شاعر طناز است. 

* آثار عزیزنسین طنزپرداز اهل ترکیه را زیاد مى‌خواندم

* آقای فیض، کى و چگونه با ادبیات ،شعر و طنز آشنا شدید؟

تقریباً هم زمان با اولین مطالعه‌ها گرایش به ادبیات، به ویژه شعر داشتم. که کم کم کار به عرصه طنز هم کشیده شد. آثار عزیزنسین طنزپرداز اهل ترکیه را زیاد مى‌خواندم، مترجم بیشتر آنها "رضا همراه" بود. همه آثار او را خواندم، آن وقت‌ها عزیز نسین در ایران جایگاه بسیار خوبى داشت و چون غالب نوشته‌هایش انتقادى بود در اینجا مخاطبان فراوانى هم داشت. بعدها نسین در همایشى که در شهر سیواس ترکیه برگزار شد از سلمان رشدى به شدت حمایت کرد و این اقدامش، به موقعیت او در جهان و - مخصوصاَ - در کشور ما به شدت لطمه زد. آن طور که گفته مى‌شد، مسلمانان پس از اعتراض به سخنان او ظاهراً هتلى را که عزیز نسین و تعداد زیادى از شاعران و نویسندگان در آن حضور داشتند به آتش کشیدند در این حادثه حدود 30 نفر از نویسندگان و شاعران ترکیه سوختند، ولی عزیزنسین توانست به کمک دوستانش جان سالم به در ببرد.

به هر حال این طنز نویس با توجه به شرایط آن روزگار در من تأثیر زیادى گذاشت. در کنار آن آثار منظوم "میرزا على اکبر صابر" که از طنازان آذربایجان شوروى سابق بود این تأثیر را تقریباً کامل کرد.

طنز در آثار این دو نویسنده ابزارى بود براى انتقاد و حتى اعتراض به آنچه که عوام‌فریبى و ریاکارى به حساب مى‌آمد، طنزهاى سیاسى آنها براى من جاذبه بسیارى داشت، اغلب موضوعات و سوژه‌ها طورى بود که اگر امضاى نویسنده را نداشت، خواننده تصور مى‌کرد بیشتر این وقایع در ایران اتفاق افتاده است. استقبال از این آثار به قدرى بود که ترجمه‌هاى خوب و ضعیف گوناگونى از آنها چاپ و منتشر مى‌شد و به قول معروف کارشان خیلى گرفته بود. «چاخان» عنوان یکى از کتاب‌هاى نسین بود و با آنکه قطعش جیبى بود به دلیل حجم زیادش توى جیب نمى‌رفت و همین خودش یک چاخان دیگر بود!

 

 

* طنزى اجتماعى با یکى دو قاشق هم سیاسى داشت

* این صحبت‌ها بیشتر مربوط به چه سال‌هایى بود؟

من از ده، دوازده سالگی کتاب می‌خواندم و عضو کتابخانه کودک در قم بودم. به دلیل توانایى محدود در خریدن کتاب، این عضویت خیلى براىم شیرین و دلچسب بود. پیرمردى شمالى هم زیر گذرخان روبروى حرم حضرت معصومه(س) بود، که پوتین و بند کفش و چسب و کتاب و طور چراغ و آب برگه و آب آلبالو و... می‌فروخت، تعدادی کتاب داشت که آنها را کرایه می‌داد. اغلب این کتاب‌ها پلیسی بود، شبی یک قِران هم کرایه هر کتاب بود. براى آن که بتوانم با پول کمتر کتابهاى بیشترى  بخوانم هر کتاب را یک شبه مى‌خواندم و با عجله مى‌رفتم و کتاب بعدى را مى‌گرفتم. پس از مدتی پیرمرد دیگر به من کتاب نداد و گفت دیگر کتابی که مناسب شما باشد ندارم. اما داشت، براى آنکه کتاب‌هاى نسبتاً قطورى در قفسه‌هایش بود که پیرمرد فکر مى‌کرد آنها به درد من نمى‌خورند، نمى‌دانم ...شاید هم درست حدس زده بود..

کتاب «محاکمه استثنایی» دکتر محمود عنایت را در همین سالها خوانده بودم و از طنزش بدم نیامده بود، طنزى اجتماعى با یکى دو قاشق هم سیاسى داشت.

آثار نادر ابراهیمی را زیاد می‌خواندم و در کنار ادبیات آن ور آب به طنزی داخلى و خارجى سرگرم بودم ! کتابها و رمان‌های روسی هم زیاد می‌خواندم. یکى از دلایلش ارزانى بیش از اندازه آنها بود، این روس‌ها از همان اول حساب شده عمل مى‌کردند!

پشت پرده این ماجرا، تا سال 65 که به طور جدى وارد عرصه شعر و شاعرى شدم ادامه داشت، در آن سالها من27 یا 28 ساله بودم مى‌بینید که خیلی دیر شعر گفتم. الان معمولاَ شاعران تا حوالى این سالها یکى دو مجموعه شعر دارند و شناخته شده هستند. من تا آن زمان فقط می‌خواندم و اگر چیزی هم می‌نوشتم در حدى نبود که بشود آن را براى کسى خواند و از عکس العمل احتمالى اش در امان بود.

* تهران بودید؟

خیر، من سال 72 به تهران آمدم، تا پیش از آن در قم زندگى مى‌کردم. بعد از سال 65 شعر  گفتن را شروع کردم.

با شعر جدی آغاز کردم و پراکنده طنز هم می‌گفتم/ اولین شعر در کربلای1

* با شعر جدی شروع کردید؟

بله، البته پراکنده شعر طنز هم می‌گفتم، اما فرم و محتواى مناسبی نداشت و کسى هم از من تقاضا نمى‌کرد آنها را بخوانم.

درست از سال 65 به بعد که «عملیات کربلای یک» بود شروع شد. از قم با لشکر 17 حضرت على بن ابى طالب (ع) اعزام شده بودم، دوستی داشتم به نام آقای هاشمی که بچه کبودرآهنگ بود-بالاخره نفهمیدم این کبوتر آهنگ درست است یا کبودر آهنگ !چون هر دو تلفظ را بارها شنیده‌ام -پشت خاکریز، توى سنگر نشسته بودیم که براى من حرف مى‌زد، من فقط گاهى چیزى مى‌گفتم، یکى دو ساعت بعد که از او جدا شدم، رفتم بیرون سنگر و روى خاکریز نشستم و برای اولین‌بار چند رباعی تقریباً از تهِ دل گفتم.

دوستی داشتم که راهنمایى‌ام کرد و گفت: من شعرهایم را برای آقای محمدرضا مهدی‌زاده در اطلاعات هفتگی‌ مى‌فرستم شما هم بفرست مجله خوبى است. بعدها که با صفحه «تماشاگه راز» در این مجله آشنا شدم، به نظرم رسید که انصافاً در آن کمبود شعر خوب و بلبشوى جریانهاى مختلف ادبى، صفحه شعر واقعاً خوبی داشت، مهدی‌زاده در انتخاب شعر وسواس زیادى داشت. رباعی‌های مرا هم در مکانی مناسب چاپ کرد و درخواست کرد که تماس داشته باشیم و آثاری را ارسال کنم و... .

* از اساتید مسلم شعر معاصر هستم!

* واکنش‌ها چطور بود؟

در تماشاگه راز دوستان و شاعران فراوانی را پیدا کردم، کسانى مثل علیرضا دهرویه، دکتر محمدرضا روزبه، محمدرضا ترکی، وحید دانا، صادق رحمانی، یدالله گودرزی و... این افراد کسانی بودند که بیشتر از دیگران اشعارشان در اطلاعات هفتگى چاپ و منتشر می‌شد،الان همه این شاعران (مخصوصاً خود من !!) از اساتید مسلّم شعر روزگار ما هستند.

به انجمن آقای مجاهدی در قم می‌رفتم/ وجود این انجمن نعمتی بزرگ است

* مضمون اشعارتان بیشتر چه بود؟

شعرهاى من عاشقانه‌هایى آمیخته با مضامین اجتماعى بود که گاه گرایشى هم به غزل‌هاى عرفانى معمول داشت و گاهی تحت تأثیر سال‌هاى دفاع مقدس، اشعاری متناسب با آن فضا بود.

انجمن آقای مجاهدی هم می‌رفتم، این انجمن نعمتى است که هنوز هم به نظر من از عنایات بى دریغ خداوند است به شهر قم و جوانان شاعرش. انجمن «محیط» زیر زمین پر حس و حال استاد مجاهدى بود که تقریباً تنها ملجا و امید شاعران این شهر و گاه میزبان شاعرانى از شهرهاى دور و نزدیک، مثل کاشان و تهران و غیره بود.

قصیده‌ای برای حضرت علی(ع) عنایت شد و گفتم که یادگار همین انجمن است. داستان این قصیده بسیار شنیدنى و جذاب است که در وقت مناسب‌ترى خواهم گفت؛ صحبت در این باره را قولى از شما مى‌گیرم براى وقتى به قول خودتان مناسب‌تر.

* هجوهایم را نمی‌توانم علنی کنم!

* شما آثار هجو آمیز هم ظاهراً داشته‌اید آیا هنوز هم دغدغه این نوع سروده ها را دارید؟

کنار کار جدی هجو بسیار داشتم، هجوهایی که گاهى نمی‌شود زیاد علنى‌شان کرد و فقط براى جمع‌های خصوصی‌اند. هجو اگر جنبه اجتماعى نداشته باشد تنها به درد گذران وقت و تفریحات نسبتاً ناسالم مى‌خورد! شاعر هدفى مهمتر از اینها هم دارد. هرچند گاهى کسى یا چیزى آدم را مجبور به استفاده از این نوع شعر می‌کند.

 

 

* بعضى علاقمندند مرا به طرف طنز سیاسى خِرکِش کنند

* این شعرها سیاسی هم بود؟

کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط