loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

اشعار شعرای تاجیک در ستایش امام خمینی(ره)

دوشنبه 13 خرداد 1392

شاعران معاصر تاجیکستان برای ترسیم سیمای حقیقی امام خمینی(ره) در ادبیات پیشین و عمق فرهنگ اسلامی جستجو می‌کنند و در نهایت با اشعارشان تصویر با شکوهی از آن امام راحل به ارمغان می‌آورند.

به گزارش فارس، شاعران معاصر تاجیکستان برای ترسیم سیمای حقیقی امام خمینی (ره) با اشعارشان تصویر با شکوهی از آن امام راحل به ارمغان می‌آورند.

در ادامه می‌توانید بخشی از اشعار شعرای فارسی‌گوی تاجیک را ملاحظه فرمایید.

شاعر: قوت دولت

(امام خمینی (ره))

از شفق خورشید ره از سر گرفت

آسمان در آب دریا در گرفت

مردی از مردان عالم شد بلند

با دمی همچون نفسهای باد

با دمی گویی به مثل ذوالفقار

تیغ راند تیزی اندیشه اش

فکر شیطان را برد اندیشه اش

از نفس آورد پیغام بهار

از نظر آورد صبح بی غبار

آفتابی با طلوع ارغوان

در رگ خاور شده چون خون روان

مردی با مهر نبی (ص) شوق علی (ع)

مردی با طوفان و با دریا دلی

پاره کرده مظهر الحاد را

کار بست او جوهر پولاد را

جوهر ایران ز ایمان قوی است

تیزی شمشیر او هم معنوی است

صف که می آراست مردم بر سلاح

ضربۀ کوبنده آمد بر فساد

سجده ای چون جبرئیل آمد فرود

سجده ای از مهر دل آمد فرود

باز پس آمد خمینی از فرنگ

غوطه ور در کار حق همچون نهنگ

باز آمد چون پیامبر از حبش

عافت ثبت گشت در آل قریش

نقطۀ دنیا تکانی داشت او

سجدۀ دنیا ستانی کاشت او

همچو بحری وسعت آئینه اش

نه فلک گم گشته کنج سینه اش

ضعف مسلم را یکی نیروی نو

کنده او از کوه آهن جوی نو

(نغمۀ دلجو )

قلم دست که تصویرگر روی تو بود

که خلایق همه خمگشتۀ ابروی تو بود

بی تو نتوان به جهان چشم گشادن خورشید

زکوه قلّه تن شرشره گیسوی تو بود

به جهان نیست دگر مثل تو فرخنده سرشت

زنده جانم به دل از همّت هوهوی تو بود

چه ضیائی به دل از چشم دو انگور تو ریخت ؟

چه نوایی به دل از نغمۀ دلجوی تو بود ؟

در ظرافت نبود هیچ کسی چون تو ظریف

ملک و حور و پری سجده گر کوی تو بود

سر مویی شده بین این دلم از قصۀ تو

چه کنم گر دل من دور زپهلوی تو بود

بدمی بر دل هر مرده نفس همچو مسیح

چه خطی بر دلم از خامۀ ابروی تو بود

***

شاعر: اسماعیل ظریفی

(در یاد حضرت امام خمینی)

رفتی و بعد تو صاحب نظری نسیت که نیست

از دل غمزدگان باخبری نیست که نیست

عالم از پرتوی رویت همه نورانی بود

بعد تو لمعۀ نور سحری نیست که نیست

باغ عرفان و معانی همه از حاصل ماند

چون تو پر بار دگر یک شجری نیست که نیست

کاروان می رود و قافله سالار کجاست

سوی فردا بر ما نامه بری نیست که نیست

راه گم کرده کنون قطب نما می جوییم

بهر پرواز دگر بال و پری نیست که نیست

شعر عرفانی تو لذّت دیگر دارد

در صحوف دل ما شعر تری نیست که نیست

شعلۀ روی تو خورشید جهان آرا بود

دهر خالی است کنون پرده دری نیست که نیست

دل همی خواست که همراه تو باشد همه عمر

آه ، صد آه ، ورا همسفری نیست که نیست

***

شاعر: نقره سنت نیا

(از آغاز)

کیستی ای که از آغاز ترا می جویم

راه من کور شد و باز ترا می جویم

می دمد از دل سه تارم شگرف آهنگی

می روم در دل آواز ترا می جویم

بس که در آئینه چشمان تو را می بینم

من در آئینه راز تو را می جویم

اندر آن شعله که پروانه پرش می سوزد

می زنم بال و شه ناز ترا می جویم

شهر از فیض قدم های تو گلباران شد

کیستی ای که از آغاز ترا می جویم

کیستی ای که از آغاز ترا می جویم

***

نام شاعر: آذر

(دست دعا)

قرآن باز ، دست دعای امام بود

اسلام بی فتوت او ناتمام بود

دیدیم در نهال قدش ارتفای حال

تا چون صنوبران به نمازش قیام بود

گر آفتاب نام همین یک ستاره است

پس جان آفتابی او را چه نام بود ؟

خرما شود خیال زیادش که مر او را

در سایه سار نخل ولایت مقام بود

قرآن که بازگشت از او یاد می کنم

قرآن باز ،  دست دعای امام بود

(زیارت آزادی)

در مقبرۀ حضرت امام خمینی

در مزاری به نام آزادی

سرو دارد خرام آزادی

گنبد زرحلی آن رخشان

آفتابی است بام آزادی

در هوای بلند آن مانده

تا قیامت قیام آزادی

بر درش روی خویش می مالم

تا رسم بر سلام آزادی

آید از آیه های دیوارش

در نگاهم پیام آزادی

سوی من آه می کشد سنگین

گور سنگ رخام آزادی

از دل خویش بشنوم خاموش ضرب قلب امام آزادی

***

نام شاعر: عبدالله قادری ممتاز

(شمع با فروغ)

ای شمع با فروغ ، که در قلب ماستی ،

آری ، تو موج نور ازل از خداستی.

دنیای وعظ با تو ، خمینی صفا گرفت ،

وقت نماز مستِ رخ کبریاستی.

اندر پناه لطف حق از ذکر آیه ها ،

در عالم سجود به ما راهنماستی.

مرشد به عقل گشته و یک عمر یار حق ،

چون در به بهر دین مبین پرضیاستی.

این عالم وجود به تمثیل حق بود ،

گفت : « هر آنچه هست به جز حق فناستی.

در وحدت وجود غنا و کمال هست.

بنگر به چشم عقل ، اگر یار مستی ».

گردیده است عالم دین از تو پایدار ،

حقا زی صدق وارث آل اَباستی.

هر چند در حیات تو امروز نیستی ،

در مغز جان مردم عارف تو جاستی.

 

کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط