«آبنبات هل دار» روایت ماجراهای یکی از زلزلههای مخرب دهه شصتی است که در بجنورد به سر میبرد و خودش راوی قصه خودش و خانوادهاش است. راوی این قصه بسیار شیرین و البته خندهدار، محسن است؛ پسر بچهای شرور و دروغگو!
معمولا بچههای شیطان به مثابه یک زلزله در خانه و زندگی خیلی از بزرگترها هستند و اگر جنس این بچهها پسر باشد، این زلزله به چیزی حدود 10 ریشتر و ویرانی و خانمان براندازی گسترده هم میرسد!
حالا اگر بچههای امروز را کنار بگذارید و بچههای دهه 60 و قبلتر را در نظر بگیرید که آزادی بیشتری داشتند و کوچه و خیابان جولانگاهشان بود، ابعاد این زلزله تا محله و خانههای اطراف هم میرسد و تصور لنگه دمپایی و فحش و نفرینی که از خانههای محل هر روز نصیب این ویرانگر زلزله میشود هم چیزی غیر قابل تصور نیست.
*روایت یک زلزله مخرب دهه شصتی
«آبنبات هل دار» روایت ماجراهای یکی از همین زلزلههای مخرب دهه شصتی است که در بجنورد به سر میبرد و خودش راوی قصه خودش و خانوادهاش است. راوی این قصه بسیار شیرین و البته خندهدار، محسن است؛ پسر بچهای شرور و دروغگو! دروغگوییها و بدجنسیهای او که گاهی به نفعش تمام میشود و البته در نهایت به ضررش، چنان موقعیتهای نابی را خلق میکند که خواننده ناچار از همراهی با قصه و پی گرفتن ماجرا است که به این قهرمان بدجنس و خندهدار بخندد و ماجرا را دنبال کند که بالاخره سرانجام این شیطنت و این خانواده که بالا پایین بسیاری را تجربه میکنند، چه میشود؟
این داستان در دهه 60 و در اوج دوران دفاع مقدس روایت میشود؛ در شهر بجنورد که مانند دیگر شهرهای کشور از انقلاب و جنگ و حوادث پس از آن متاثر است. همه نوستالژیهای دهه شصتی در این داستان حاضر است از وسیلهها و ابزارهایی که در خانهها و مغازهها و مدرسه استفاده میشد تا سریالهای تلویزیونی و غذاهایی که آن روزها میخوردیم. بچهها و مادر پدرهای آن دوران هم به خوبی در این قصه تصویر شدهاند. بچههای تیله بازی و سنگ پرانی و گل کوچک و پدر مادرهای کوپن و بحثهای سیاسی و بعضی از جاماندههای ضد انقلابی که گوشه و کنار مخفی بودند و درباره جنگ آیه یاس میخواندند و احتکار میکردند.
شخصیتهای جالب دیگری نیز در این قصه حاضر هستند مثل مراد کمیتهای که با موتورش در همه جا حاضر است و همان شخصیتهای محتکر رادیو عراق گوش کن که زیر زمینشان از نوارهای زمان شاهی پر است، همواره از امثال مراد کمیتهای و حتی سایه اش هم میترسند! این داستان بینظیر شخصیت مهم دیگری هم دارد و او کسی نیست جز برادر مومن، درسخوان و نمونه محسن (همان راوی زلزله و شرور قصه) که مثل خیلی از جوانهای خوب آن دوره به جبهه میرود و این جبهه رفتن مانند جبهه رفتن در خیلی دیگر از خانوادهها با فراز و فرودهایی همراه است.
*شخصیتهایی با رفتارهایی منحصر به فرد
مهرداد صدقی نویسنده این رمان بلند به خوبی از عهده خلق شخصیتها و به خصوص خلق موقعیتهای خنده دار بر آمده است. هر شخصیت مثل خودش فکر میکند و به تبع رفتار و گفتوگوها و واکنشهای هر فرد هم منحصر به فرد است و با توجه به اینکه صدقی تلاش کرده است که گویش و گفتار بجنوردیها و آداب و سنتها و حتی و بازیها و مکان های تفریحیشان را در این داستان زنده کند، نه تنها این گویش و کلمههای جدید در قصه تحمیلی به نظر نمیرسند بلکه، جرئی از جذابیت و شیرینی و تفاوت « آبنبات هل دار» با دیگر داستانها شده است و خواننده تا پایان ماجرا بسیاری از کلمات استفاده شده در لهجه و فرهنگ بجنوردی را میآموزد که اتفاقا بسیاری از این کلمههای فارسی، نو و خوش خوان و قابل استفاده هم هستند.
حاضر جوابیهای قهرمان شیطان قصه هم یکی از نکتههای بسیار جالب و خواندنی در این قصه است که اگر این بعد از شخصیت این بچه دروغگو و درس نخوان از وجودش حذف میشد، شاید آب نبات هل دار لطف الآنش را نداشت.
در هر حال شما در آب نبات هلدار قصه اصلی رفتن برادر محسن را به جبهه دنبال میکنید که در لابه لای آن پی گیر زیر داستانهای متعدد و ماجراهای دیگر از زبان محسن هستید. این ماجراها به قدری معرکه هستند که در بعضی موارد مثل ماجرای خواستگاری رفتن یا بردن پدر و مادر قلابی به مدرسه، روده بر میشوید و در بعضی موارد هم مثل لحظهای که برادر جانباز از اسارت برمیگردد، اشک شوق در چشمانتان حلقه میزند. اما هیچ گاه چیزی از شیرینی آب نبات هل دار کم نمیشود.
هر چند آب نبات هل دار پر از نکات و بد آموزیهایی است که اگر یک پسر بچه شیطان آنها را بخواند و بیاموزد، خانه و زندگیتان را به ویرانی میکشاند، اما این قصه آن قدر کشش دارد که او را تا پایان قصه بکشاند و سرانجام دروغگوییها و عاقبت بدجنسیها را ببیند. البته این داستان برای پسر بچههای امروز نوشته نشده و مخاطب کتاب بزرگسالان هستند، اما برای پسربچهها البته اگر کتاب خوان باشند، هم لطف خودش را خواهد داشت.
انتشارات سوره مهر این کتاب را در416 صفحه با قیمت 14هزار و 900 تومان منتشر کرده است.
منبع: خبرگزاری فارس - مهناز سعید حسینی